بازار نوشته های یک مادر برای دختر نداشته اش
مردها اصلا رابطه زن و بازار را درک نمی‌کنند!

راه راه: نوشته اول
امروز رفتم بازار. رنگ های مد جدید را که دیدم قندم افتاد. همین ماه پیش برای آن نیم متر پارچه ششصد هزار تومان داده بودم. حالا برای عروسی آخر هفته چی بپوشم من؟

نوشته ثانی
دوخت هایشان هم مالی نیست. خیاط ها عقده مزد کمشان را سر کوک ها خالی می‌کنند، هنوز نپوشیده لباس جر می‌خورد (در گوشی بگویم لباسی که دیروز پرو کردم، پاره شد. تقصیر خیاط بود که بد دوخته بود والّا من سایزم از ده سال پیش تکان نخورده، فقط رو فرم تر شده ام. تازه پدرت هم با من موافق بود)

نوشته ثالث
از آموختن خیاطی غافل نشو. آن وقت مجبور نیستی سایزت را با لباس ها هماهنگ کنی. خودت لباست را با سایزت هماهنگ می‌کنی.

نوشته رابع
حالا که بحث خیاطی داغ است، باید بگویم
چشم هایت را خوب وا کن. گرگ ها خیاط های ماهری شده اند. گرگ در لباس میش بسیار است.

نوشته خامس
خواستی بروی بازار حتما حواست به مارک لباس ها باشد مبادا به جای مارک اصل ایرانی جنس بنجل چینی قالبت کنند. فروشنده داشت یک لباس قاچاق را به جای جنس ایرانی بهم می انداخت سریع مچش را گرفتم.

نوشته سادس
امروز دوباره رفتم بازار، بعد از آن هم سری به کتابخانه زدم، چشمم افتاد به کتاب «چگونه هم بخوریم، هم لاغر شویم» یادم آمد حتما بگویم
خودت را با آن رژیم های مسخره از خوردن غذاهای خوش مزه محروم نکن. غذای ر‌وح را هم هرگز فراموش نکن.

نوشته …
دیگه بلد نیستم، همان هفتم خودمان
این مردها اصلا رابطه زن و بازار را درک نمی‌کنند. همیشه غر می‌زنند. غر زدن های پدرت را می‌گویم. درست است که او هم مثل تو، هنوز وجود خارجی ندارد. اما می‌دانم مرد ها سر و ته یک کرباسند موجودات بازار گریز و نق نقو…

ثبت ديدگاه




عنوان