استقبال از شعر مهدی جهاندار درباره فتنه
حدپایان

رنگ فتنه

راه راه: فتنه شاید مثل سنگی در فسنجان بوده باشد

یا که تاری مو که در بشقاب مهمان بوده باشد

یا اگر بالاست اوره یا فشارخون و قندت

فتنه شاید در نمکدان یا که قندان بوده باشد

نان سنگک را خریدی و دویدی سمت خانه

فتنه شاید سنگ داغ مانده بر نان بوده باشد

فتنه شاید باد باشد در دل پرشور یک چیپس

یا که در رفتار نامیزانِ میزان بوده باشد

پوششی در انتخابات، آی مردم! یادتان هست؟

فتنه شاید آن قدر دلسوز و گریان بوده باشد

یاد لوزان، یاد امضای کری می گوید امروز

فتنه شاید قهرمانی شاد و خندان بوده باشد

فتنه شاید توی لوزالمعده‌ی شخص مدیری

چاق و چله توی ویلای لواسان بوده باشد

فتنه شاید در تماشاخانه‌ها در رقص بوده

یا که در اسکار و نخل کن نمایان بوده باشد

فتنه شاید اربعینی با نقاب حزن و خاکی

در کنار ارزها در مرز مهران بوده باشد

فصل باران شد ولیکن شهرداری خواب مانده است

فاضلاب شهر شاید فکر طغیان بوده باشد

«فتنه خشک و تر نمیداند» هزاران فرم دارد

شاید او در اعتصابی خشک، پنهان بوده باشد

«فتنه لازم نیست حتما در خیابان بوده باشد»

ممکن است او عاشق یوز بیابان بوده باشد

فتنه، ترک و کرد و لر، یزدی و کرمانی ندارد

فتنه شاید اهل آرادان و سمنان بوده باشد

«دوره ی فتنه است آری» می شمارم فتنه‌ها را

کاشکی یک روز آن را حد و پایان بوده باشد

ثبت ديدگاه




عنوان