از وعده های انتخاباتی تا خیالبافی های پوچ
حداقل یک دروغ بگو که راست باشد!

راه راه: سه سال پیش روزهای بعد از عید بود و سر کلاس عمومی خیلی فاز نمی داد. گفتیم حالی به رفقا بدهیم و شروع کردیم به تعریف از خود نباشه گفتن. داشتم برایشان از خرس قطبی ای که از دریا قلی بیرون آمده بود و خاطرات اسب سواری ام در نیویورک و پرش از آسمان خراش ها و ساعت توقف زمانم در نوجوانی و لوله کشی آب شهرمان می گفتم که ما شیر آب گرم و سرد در خانه نداریم بلکه از یک لوله شیر موز می آید و از لوله دیگر نوشابه تگری. و اینکه من که الان اینجا نشسته ام دعوت نامه رسمی از آکسفورد دارم و به مرام و صفای شما اینجا بندم. یک لحظه رفیقمان سرخ شد و با عصبانیت گفت: حنایت دیگر رنگی ندارد، این چیزها که باور کردنی نیستند. مرد حسابی حداقل یک دروغ بگو که راست باشد . مگر ما کودنیم که تو هر چه دلت بخواهد بگویی و ما حسرتش را بخوریم. دیگر وضع ما کویت است و این خیالبافی های تو پوچ. همه هاج و واج مانده بودیم که این چه صیغه ایست و چه اتفاقی افتاده که بلند شد و با اعتماد به نفس گفت: ببینید اینجا نوشته ” آنچنان درآمد سرشار در اختیار مردم قرار بگیرد که مردم اصلاً به ۴۵ هزار تومان یارانه نیاز نداشته و زندگی خوبی داشته و همه افراد شاغل باشند “۱

۱_حسن روحانی/قبل از انتخابات ۹۲

ثبت ديدگاه




عنوان