در تجلیل از شاهنشاه در تثبیت قیمت ها
رضاخان و تثبیت قیمت ها

راه راه: رضاخان از همان زمان که اصطبل‎چی سفارت هلند بود، هم و غمی جز پیشرفت و سر و سامان دادن به ایران نداشت؛ به همین خاطر، بلافاصله پس از به قدرت رسیدن، شروع به سرو سامان دادن ایران کرد .

رضاخان که الان دیگر رضاشاه شده بود، ابتدا تصمیم گرفت با تغییر قیافه در شهر به گشت‎زنی بپردازد تا خود مستقیما از درد مردم باخبر شود. ایشان برای تغییر شکل لباس‎هایش را شبیه جوانان امروزی چاک داده(تا ملت فکر کنند طرف بدبخت و بیچاره است. بعدها از همین روش جوانان آمریکایی الگو گرفتند و برای همدردی با فقرا لباس پاره پوره پوشیدند. گفتنی است رضاشاه پهلوی در بعضی از مواقع برای اطمینان بیشتر در ناشناس ماندن، از پالان استفاده نموده اند که از همین رو بعدها به رضا پالانی شهرت یافتند.)

در یکی از این شبها در گذر از بازار، نانوایی را دیدند که دارد نان را زیر قیمت مصوب عرضه می کند. بلافاصله اعلی حضرت با عصبانیت جلو رفته و بدون هیچ مقدمه ای نانوا را در جلوی دیدگان مردم، در تنور خود(نانوا) انداختند. ابتدا نانوای بیچاره هر چه التماس کرد افاقه نکرد از این رو نانوا در ادامه اقدام به تطمیع نمود و پیشنهاد رشوه به اعلی حضرت داد. از آنجایی که اعلی حضرت اصلا و ابدا اهل این کارها نبود پس از در جیب گذاشتن پول ها، پیشنهاد نانوا را رد نمود و بازهم زیر بار نرفت که نرفت. در آخر نانوا که دید التماس و تطمیع کاربردی ندارد، از همه جا نا امید دست به تهدید رضاخان زد بلکه کوتاه بیاید که دیگر دیر شده بود و کار از کار گذشته بود. پس از سوزاندن نانوای بیچاره، رضاخان با معرفی خود به حضار و دادن امضا، خداحافظی کرده و حوالی نیمه شب به کاخ بر می گردد.

شب بعد مردمی که حادثه دیشب را برای عبرت گرفتن بقیه سینه به سینه برای یکدیگر نقل می کردند در محل حاضر شدند و دیدند نانوای دیشبی دوباره دارد نان را زیر قیمت مصوب به مردم می دهد. مدت کوتاهی نگذشت که رضاخان مثل مرد عنکبوتی سر صحنه جرم حاضر شده و می بیند نانوا از اتفاق دیشب درس نگرفته است. دوباره رضاخان آن نانوای خاطی را در همان تنور خود سوزاند تا عبرتی باشد برای کسانی که قیمت مصوب را بالا و پایین می کنند.

از آنجا که روز بعد برای رضاخان جلسه کاری مهمی پیش آمد نتوانستند سراغ نانوای خاطی برود اما چون می‎دانست ممکن است دوباره نانوا دست از پا خطا کند، این بار پسرش محمدرضا را فرستاد تا هم نانوای موردنظر را بسوزاند و هم امور مملکت داری را از همان جوانی بیاموزد.

از آنجایی که محمدرضا سر راه در یکی دو دبیرستان دخترانه سخنرانی و نشست علمی داشتند، دیر سر صحنه می رسد و وقتی می رسد که نانوا در تنور سوزانده شده و اثری از او باقی نمانده است. حاضران به عرض شاهنشاه جوان می رسانند که نانوا امشب هم داشت قانون شکنی می کرد. از آنجا که اعلی حضرت پدرتان تشریف نیاوردند و دیر کردند، نانوا هم دیگر می خواست برود. برای همین تصمیم گرفت جهت رفاه حال اعلی حضرت، خودش، خودش را در تنور خودش بسوزاند. همچنین سپرد تا به عرض شاهنشاه برسانیم دیگر نیازی به حضور ایشان و مزاحمت برای آن قبله عالم نبوده و هر شب پس از تمام شدن نان‎ها خود را در تنور انداخته و خیال اعلی‎حضرت از جانب ما راحت باشد.

۳ Comments

  1. فرهاد ۱۳۹۹-۰۸-۳۰ در ۴:۲۵ ق٫ظ- پاسخ دادن

    لوس و خنک و بی مزه
    شب ها تو آب نمک می خوابی؟

  2. علی ۱۳۹۹-۰۶-۲۸ در ۶:۲۸ ق٫ظ- پاسخ دادن

    خیلی خوب و عالی بود …

    اثر طنز ، فاخر و برانداز سوزی بودی

  3. هادی محمدی ۱۳۹۷-۰۴-۱۵ در ۱۲:۳۰ ب٫ظ- پاسخ دادن

    عالی بود واقعا آفرین
    استفاده از چیزهایی که در اون زمان نبود خیلی خوب و به جا بود
    کشش متن هم خوب
    روان بودن هم از دیگر خوبی های متن بود
    تکرار سوزاندن هم که محشر
    ارتباط سوزاندن و یادگیری مملکت داری محمدرضا خیلی خوب و هنرمندانه بود.

ثبت ديدگاه




عنوان