منتخب ویژه نامه نوروزی مجله راه راه/9
در حفظ جنگلها کوشا باشیم

راه راه: سینما خیلی خوب می‌باشد. ما سینما را خیلی دوست داریم. آقای ناظم ما، ما را به سینما می‌برد و با هم فیلم های آموزنده می‌بینیم. ما با دیدن هر فیلم، چیزهای جدیدی یاد می‌گیریم. آقای ناظم می‌گوید: ما باید به سینما برویم تا به فرهنگ مملکت کمک کنیم. ما به سینما رفتیم. ما فیلم « ابد و یک روز» را دیدیم. آقای ناظم خیلی این فیلم را دوست دارد و هفته ای سه بار ما را به تماشای این فیلم می‌برد تا از هنرمندان این مملکت حمایت کرده باشیم. او می‌گوید هنرمندان مثل جنگل‌ها سرمایه ملی‌اند و بر همگان واضح و مبرهن است که باید در حفظ جنگل‌ها کوشا باشیم.

آقای ناظم به ما گفته بود که اگر درس هایمان را بخوانیم و ابد و یک روز ببینیم به ما جایزه بدهد. او به ما جایزه داد. ما را به تماشای فیلم «بارکد» برد. ما فیلم بارکد را دیدیم. فیلم خنده‌داری بود. ما هم می‌خندیدیم. ولی هر بار می‌خندیدم، آقای ناظم با پشت دست می‌زد در دهان ما و می‌گفت که ما هم‌سن شما بودیم فرق دست چپ و راست خود را نمی‌دانستیم. به همین دلیل ما را دیگر به تماشای فیلم‌های کمدی نبرد و فیلم‌های کمدی به صورت رمزی در مدرسه ما مطرح می‌شد. مثلا هر بار آقای ناظم می‌گفت می‌روم «۵۰ کیلو آلبالو» بخرم، ما متوجه می‌شدیم فیلم کمدی جدیدی در حال اکران می‌باشد.

ما تصمیم گرفتیم که به تنهایی سینما برویم. ما رفتیم و فیلم « بادیگارد» را دیدیم . ما می‌خواستیم حمایتی از هنرمندی دیگر کرده باشیم. اما با تنبیه آقای ناظم متوجه شدیم بعضی جنگل‌ها از بین رفت هم مشکلی نیست و برخی جاها می‌توانیم در حفظ آن کوشا نباشیم. متأسفانه ما دانش آموزی نافهم و بی‌شعوری هستیم و دوباره تنهایی سینما رفتیم و فیلم «ایستاده در غبار» را دیدیم. آقای ناظم این بار طوری ما را جریمه کرد تا دیگر هیچ‌بار تنهایی سینما نرویم. ما مجبور شدیم هفته‌ای دوبار فیلم «لانتوری» را ببینیم. آقای ناظم برای این که دل ما را به دست آورد، اجازه داد یک فیلم کمدی دیگر ببینیم. ما فیلم «من سالوادر نیستم» را رفتیم دیدیم. اما فهمیدیم که این کار آقای ناظم به عنوان دل‌جویی نبوده و تنها برای این بوده است که جریمه‌های قبلی را بشورد و ببرد پایین. بعد از آن قول مردانه دادیم که هر فیلمی خواستیم ببینیم با اجازه آقای ناظم باشد.

ما فیلم «فروشنده» را هم دیدیم. آقای ناظم بار اول پنبه‌ای گذاشت در گوش‌هایمان تا خدای نکرده وسط حفاظت از محیط زیست و حیاط وحش ، چشم و گوشمان باز نشود. اما دفعات بعدی این کار را نکرد و فقط پایان فیلم می‌پرسید فیلم چطور بود و ما هم می‌گفتیم: «خیلی قشنگ و مفهمومی بود». با این جمله فهمید که چیزی نفهمیدیم. ما از این فیلم نتیجه گرفتیم که با توجه به آلودگی هوا ما باید درختان جدیدی بکاریم.

ما سر قول مردانه ای که با آقای ناظم بستیم بودیم، تا این که آقای جمالی معلم پرورشی خواست به اردو ببرد. او ما را به سینما می‌برد. ما آقای جمالی را خیلی دوست داریم که ما را به سینما می‌برد. آقای جمالی ما را به تماشای فیلم «یتیم‌خانه ایران» برد. ما برای این‌که سر قولمان بمانیم چشمانمان را محکم بستیم و دست‌هایمان را در گوش‌هایمان کردیم. ما می‌خواستیم چیزی نبینیم و چیزی نشنویم. اما خسته شدیم. آقای ناظم هنوز نمی‌داند که ما این فیلم را دیدیم .

ما بعد از دیدن یتیم‌خانه دوباره وسوسه شدیم. ما شیطان را دوست نداریم . ما نباید به حرف شیطان گوش کنیم. ما به حرفش گوش کردیم و خواستیم برویم فیلم «سیانور» را ببینیم. اما خدا را شکر به خیر گذشت. ما تا آمدیم به سینما برسیم دیدیم فیلم «سیانور» را برداشته‌اند و به جای آن فیلم «سلام بمبئی» را گذاشته‌اند. ما رفتیم این فیلم را دیدیم. در سینما هم آقای ناظم مان را دیدیم. اما او ما را ندید. ما حواسمان به فیلم نبود. فقط مواظب بودیم آقای ناظم ما را نبیند. او هم حواسش به فیلم نبود. بعضی وقت‌ها از همان کارهایی می‌کرد که در عروسی ها انجام می دهند.

ما در پایان نتیجه می‌گیریم که : باید در حفظ جنگل‌ها کوشا باشیم و جنگل‌های جدیدی درست کنیم ، اما بعضی جنگل‌ها سر راه مردم هستند و باید اتوبان بندازیم داخلشان.

این بود انشای ما.

ثبت ديدگاه




عنوان