متن پیشنهادیِ درس برجام در کتابهای درسی
ولی به یک پیروزی اخلاقی رسیدیم!

راه راه: آفتاب داشت غروب می کرد. مرغ ها قدقد کنان می گفتند حسنک کجایی؟ چرخ نخ ریسی جیر جیر کنان گفت:حسنک کجایی؟حتی گل های توی باغچه، پژمرده و نالان می گفتند حسنک کجایی؟ حسنک که تازه از راه رسیده بود رو کرد به مزرعه و گفت: «مگر نمی دانید که تحریمیم؟ کمی صبر کنید، گفته اند به زودی مشکل آب خوردنمان هم حل می شود.»

چوپان که رقص کنان با دو اسکناس در دستانش از کنار مزرعه حسنک رد می شد صدایش را بلندتر کرد و خواند: خر برفت و خر برفت و خر برفت…
حسنک با تعجب گفت: «به حق چیز های دانلود نشده و آپلود نکرده، این که تا دیروز مشکلش گرگ بود، چکار به خر دارد؟ حرف دهنش را هم نمی فهمد.» حسنک همینطور که منتظر بود تابش و نور خورشیدی که قولش را داده بودند به گلهایش برسد، صدای کوکب خانم را شنید که داد می زد : «ذلیل مرده ها.. چیکار به پهن گاو های من دارید؟ کره ها را با تکان دادن مشک می گیریم، سانتریفوژم کجا بود؟»
حسنک داشت تغییرات درس کوکب خانم را در کتاب های درسی جدید چک می کرد، که یک نفر با سر انگشت هایی سابیده شده، گفت: اما سرعت عمل شما در چیدن سفره، مشکوک است پس اینجا پلمب می شود!

کوکب خانم داشت با فحش های پاستوریزه و هموژنیزه از مهمان های سر زده اش پذیرایی می کرد که دهقان از راه رسید. دهقان با دیدن فرغون های پر از سیمان، تصمیم به فداکاری گرفت و به صورت پیش فرض اول پیراهنش را در آورد و بعد که دید نیازی نیست، دوباره پوشید و گفت: مَ… که ناگهان یک آقای خودکار به دست گفت مرتیکه خودتی و هفت جدت، برو به جهنم. و بعد رفت. حسنک هر چه تغییرات کتاب ها را سرچ می کرد به صفحات ۱۸+ می رسید.

کوکب خانم و حسنک و دهقان کنار هم نشسته بودند و آه می کشیدند و می گفتند: «الافمون کردند»، که چوپان بشکن زنان آمد و گفت: «شنیدید که به یک پیروزی اخلاقی دست پیدا کردیم؟» حسنک سرش را بلند کرد و گفت: «از گله ات چه خبر؟» چوپان خنده اش روی لبهایش خشک شد. سر و کله ی یک نفر که هماهنگ شده بود پیدا شد. عکسش را گرفت و رفت تیتر بزند: «شادی ملت». دهقان فداکار گفت: «در راه که می آمدم گرگ هایی که می گفتی را واقعا دیدم .سیر و راضی بودند.»

ثبت ديدگاه




عنوان