نگاهی به ترانه‌های فولک وطنی
آه… جولز!

راه راه: تبِت رو از لحظه‌های من نگیر

این همون داغی که می‌پرستمه
ما آدم داریم که تب کند، داغ شود، بعد از شرایط موجود راضی هم باشد؟
یعنی سوختن توی تب چهل درجه هم پرستیدن دارد؟ بعدش هذیان بگوید، تشنج کند، دهانش پر از کف شود باز هم میزند زیر آواز که «می‌پرستمه»؟
واقعا که خلایق هر چه لایق!

 

وقتی که دستاتو می‌گیرم ببین
اختیار کل دنیا دستمه
تنها سابقه تاریخی موجود در مورد تحول جهان در اثر یک “گرفتن دست” مربوط به افسانه‌ی جولز و جولی‌ست که آقای جولز ترانه هم مدعی ‌است با گرفتن دست معشوقش امکان خرق عادت و آپولو هوا کردن را پیدا می‌کند.
ولی آقای جولز! شما اگر دور مو و پاچه شلوارت هم به آن جولز افسانه‌ای رفته باشد که همین‌جا دلیل عدم سازش معشوق‌تان معلوم می‌شود!

 

من که یه عمره پر از بغضم ببین
واسه‌ی لبخند تو چه می‌کنم
شما از کسی که با تب و تشنج حالش خوب می‌شود، انتظار دارید به «یک عمر بغض» افتخار نکند؟ البته که این روزها مشت مشت قرص اعصاب خوردن پز دادن هم دارد.

 

زندگی دلیل بغض من نبود
تو نمی‌خندی که گریه می‌کنم
یعنی من در زندگی‌ام با وجود گرانی، قبض آب و برق، بیرون گذاشتن آشغال‌ها رأس ساعت۹، تورم، اجاره‌ی مسکن، شلوغی مترو، زبری دستمال‌ کاغذی، قیمت پوشک، گرفتن باد گلوی بچه، آلودگی هوا و غیره هنوز اشکم در نیامده و خیلی پوستم کلفت است. ولی تو که نیشت را می‌بندی، دردش از همه‌ی موارد بالا بیشتر است و گریه‌ی منِ مرد ِگنده در می‌آید.

 

دیگه بعد از این سمت من بیای
هرچی تو بگی، هرچی تو بخوای(دوبار)
ظاهرا بیت در قالب ادبیات تهدیدآمیز«اگه یه بار دیگه فلان…» سروده شده. چیزی شبیه «اگه یه بار دیگه این‌ورا ببینمت تیکه بزرگت گوشِته»، «بذار شب بابات بیاد خونه…»، «اگه به مامان نگفتم» و تهدیداتی از این دست که معمولا در روابط سرشار از حسادت خواهر و برادری یا روابط شیرین مادر و فرزندی سابقه دارد و در اینجا مدل عاشقانه‌اش مورد بهره‌برداری قرار گرفته‌است. عاشق مورد نظر دارد تهدید می‌کند که اگه یه بار دیگه این‌ورها آفتابی شدی، همون که تو میگی! و معشوق را به حرف‌شنوی تهدید می‌کند. اصلا روابط عاشقانه یک چیز عجیبی‌است برای خودش.
این بیت دوبار تکرار می‌شود تا در صورت وجود هر گونه اختلال یادگیری در معشوق، بالاخره توی مخش فرو برود. در واقع بصورت نامحسوس وی را به خنگی متهم میکند.

 

خودتو پایین میاری پای من
که تو رو پیدا کنم فقط همین
متاسفانه در اینجا متوجه می‌شویم که ایشان عینک‌شان هم شکسته و با این وضع معلوم نیست بتواند مرد زندگی بشود یا نه. ولی اگر معشوق مجبور باشد خودش را جلوی پای وی بیندازد، خب این خیلی تحقیرآمیز است و طلاق به این زندگی نکبت‌بار شرف دارد.

 

چیزی جز افتادن از چشمای تو
منو از بالا نمی‌زنه زمین
مثلا می‌خواهد بگوید خیلی در بالا قرار دارد!

 

از خودم خیلی خجالت می‌کشم
وقتی حتی از منم دلِت پُره
این بحث خجالت کشیدن در روابط عاشقانه حتما باید [کار]آگاهان را در مورد گذشته‌ی کثیف نامبرده مشکوک کند و تا ابعاد قضیه بر همه‌ی ما روشن نشود، با آینده‌ی جوان مردم بازی نکنند بهتر است.

 

وقتی حالِت رو عوض نمی‌کنم
بودن من به چه دردی می‌خوره
واقعا نظر کل خانواده هم همین است که این بابا از اولش هم به هیچ دردی نمی‌خورده. اگر این«شیرین‌کاری چی بلدی» و دلقک‌بازی برای تغییر احوال معشوقش را هم فاکتور بگیریم، ایشان برای لای جرز هم اضافه‌ست.

 

تبِت رو از لحظه های من نگیییییر…
باز اینجا قصه‌ی علاقه‌اش به تب و تشنج و کف بالا آوردن را یادآوری می‌کند. خودآزار!

 

دیگه بعد از این سمت من بیای
هرچی تو بگی، هر چی تو بخوای(بیست بار!)
همش تهدید، همش تهدید… هی می‌گویم این به‌درد زندگی نمی‌خورد .

يك ديدگاه

  1. ali ۱۳۹۶-۰۸-۲۹ در ۴:۵۹ ب٫ظ- پاسخ دادن

    ما آدم داریم که تب کند، داغ شود، بعد از شرایط موجود راضی هم باشد؟
    یعنی سوختن توی تب چهل درجه هم پرستیدن دارد؟ بعدش هذیان بگوید، تشنج کند، دهانش پر از کف شود باز هم میزند زیر آواز که «می‌پرستمه»؟

    کار به شعر ندارم .حرفم باخود شماست. بله خیلیها راضی هستن به رضای خدا.و درد رو تحمل میکنن و درهمون حال از خدا تشکر میکنن ومیپرستنش

ثبت ديدگاه




عنوان