پیشنهادی برای وزارت ارشاد:

از محمود گبرلو تا گلشیفته فراهانی!

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به دلایلی که قطعا، بلاشک، طبیعتا و غیر از این امکان نداره، برای ترمیم کابینه استعفا داده است و حالا باید یک نفر دیگر جایگزین ایشان بشود. دولت هم متاسفانه میخواهد کسانی را به مجلس معرفی کند (یا شاید تا زمان انتشار این مطلب کرده باشد) که اصلا گزینه مناسبی نیستند و...

اندر احوالات باور های نسل نو/

درسی که باید از جدایی آنجلینا جولی و برد پیت بگیریم!

تا همین الان یک باور غلطی وجود دارد که فکر میکنیم آشنایی دختر و پسر قبل از ازدواج باعث استحکام رابطه زناشویی آنها بعد از ازدواج میشود.

روایتی از نامردی رژیم

رژیم مجبورم کرد مدالم را اهدا کنم!

گفتم اگر نکنم چه کار می کنید؟ که یکدفعه یک چاقو درآورد و یک انگشتم را قطع کرد! گفت تا ده شماره وقت داری امضا کنی وگرنه همینطور انگشتهایت را قطع می کنیم و بعد هم می کشیمت. من تا انگشت وسطی دست راست مقاومت کردم اما دیگر چون خیلی درد داشت امضا کردم. بعد داشتم گریه می کردم که یک چسب قطره‌ای آوردند زدند و انگشتهایم را به هم چسباندند و مثل روز اولش شد.

دعوای پزشکان و سینماگران بر سر کیارستمی به کجاها میکشه؟!

خداد عزیزی و شهرام شب‌پره هم وارد می‌شوند!

عطف به نامه قبلی آن اتحادیه مبنی بر درخواست عضویت اتحادیه داروخانه‌ها در اتحادیه صنوف پزشکی، اعلام می‌گردد پذیرش این درخواست منوط به اجرای این دستور العمل است: از فروش بدون نسخه امپرازول، استامینوفن کدئین، چسب زخم، سرنگ ۲ تا ۵ سی سی، قوزبند و… به اهالی سینما خودداری کنید. در صورتی هم که نسخه داشتند بجای همه این داروها، قرص مسهل بهشان بدهید!

خدابیامرز شاه…

عمو فریبرز سالی یکبار می‌آمد خانه ما. یک وعده نهار می‌خورد، چرتی میزد و می‌رفت. عمو فریبرز عموی من نبود، عموی بابا بود، اما ما هم به او می‌گفتیم عمو. هشتاد نود سالی سن داشت. سبیل پرپشتی داشت که نصفش زرد شده بود. پیپ می‌کشید. در شهری دیگر زندگی می‌کرد و معمولا سالی یکبار می‌آمد شهر ما و سه چهار روزی می‌ماند تا به کارهایش برسد. هر وعده هم خانه یکی از فک و فامیل می‌رفت. بابا خیلی از او خوشش نمی‌آمد اما خب احترامش را نگه می‌داشت و سعی می‌کرد در آن چند ساعت خوب پذیرایی کند. می‌گفت برادر بابایم است و بی‌احترامی به او بی‌احترامی به بابای خدابیامرزم است.

عنوان