بداهه سرایی شاعران راه راه
سرنوشت خندان

راه راه:
شب عید است و دلم پیش تو سرگردان است
همه‌ی فکر من امشب طرف مهمان است

دو سه تا وام گرفتیم و به خود می‌بالیم
که سر سفره ما پسته رفسنجان است

زان همه پسته‌ فقط چند عدد بازند و
باجناق از پی آن چند عدد خندان است

سفره را صاف نموده است و به من می‌گوید
اندکی پسته بده، کودک من گریان است

بین صدها نخود و بین هزاران تخمه
یک عدد پسته لب واشده سرگردان است

پسته ها اول عیدی که تمام‌اند اما
روز اتمام نخود شانزده آبان است

دست مهمان پی بادام و منم در پی او
حرمتی نیست چو فرمانده‌ی ما شیطان است

یکی از مسئله هایی که بدان می‌بالیم
مورد خوب پسر خاله‌مان سامان است

حمله چون کرد به آجیل، شکایت کردیم
ما معطل ننمودیم، لذا زندان است

“پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت”
حیف از آن همه آجیل که در رضوان است

کاش می شد که بفهمیم عزیز دلمان
در دل این همه آجیل کجا پنهان است؟

چشم چرخاندم و دیدم که یکی مانده فقط
پسته جانم همه امراض مرا درمان است

دایی‌ام رفته سفر تا ندهد عیدی را
خبرش آمده، چادر زده، در گرگان است

گفتم او را که بدان روز قیامت بی شک
هر که عیدی ندهد لُخت بود عریان است

حال که صحبت از عیدی است بدانید عیدی
رود جاری است که سرچشمه ی آن ایمان است

هرکه عیدی بدهد شاد شود بی تردید
شاد باشید که این کار خردمندان است

بداهه سرایان: میثاق بهرام‌خواه، مصطفی صُلبی، مهران قربانی، امیرحسین امیرحاجلو، مصطفی صاحبی، محمد ایوبی‌نیا، محمدعلی احمدنژاد، افشار جابری

ثبت ديدگاه




عنوان