برگی از دفتر خاطرات یک سرباز اسرائیلی

مرگ تدریجی یک رویا

شنبه
برنامه‌ریزی کرده بودم امروز تا لنگه ظهر بخوابم؛ ولی زهی خیال باطل. چنان غافلگیرمان کردن که.... بِگذریم؛ ولی پوشک خیلی گران شده.

رضاشاه، روحت چاد

تضمین کرده بود که روحمان شاد خواهد بود. مجبور بودیم که خشنود گردیم. نباید بهانه به دست آنها میدادیم .

نگاهي به كتاب خاطرات سفير، نوشته نيلوفر شادمهري

نومغو ابداً! فقط موسیو پُخپخ!

راه راه: قلم خانم شادمهري، مثل خودش، كاملاً خودماني است، طوري كه انگار يك دوست صميمي جلوي رويتان نشسته و دارد از خاطرات و ماجراهاي جالب سفرش براي شما تعريف مي كند. مطمئن باشيد در همان سطرهاي اول كتاب با او دخترخاله خواهيد شد.

خاطرات یک رییس جمهور محترم(۱)

چرتکه انداختن آقای رییس جمهور

چرتکه دارد در دستم خشک می‌شود. مجبورم با چرتکه بنویسم، چون حساب کتاب برای ما که حقوق‌دانیم نه ریاضی‌دان، سخت است. از همان موقع‌ها که بهمان گفتند 13 میلیون از 24 میلیون بیشتر است، اینجوری شدیم و رفتیم تمام کتاب ریاضی‌هایمان را تا سر حد جنون گاز گرفتیم.




عنوان