داستان کودکانه

شنگول و منگول و گرگ منگل

شنگول گفت:‌«داداش ننه‌ی ما یه هفته هس مرده، این همه پارچه‌ی تسلیت رو دیواره، کوری؟». گرگ نگاهی کرد و دید شنگول راست میگه و گفت: «داداش تسلیت، نمیدونستم. خدا بیامرزه. حالا چش بود؟‌»

انشای امیر علی ۸ ساله از مشهد

دعوا یعنی دوست داشتن!

پدرم هفته ی گذشته که روی دیوار نقاشی کشیده بودم برای این که دیگر این کار زشت را تکرار نکنم، دعوایم کرد کمی هم گوشمالی ام داد. اما چون من را دوست داشت برایم بعد از گچ گرفتن دستم بستنی خرید...




عنوان