شعر طنز
دو کاج

راه راه:
داخل فردو در پسابرجام
اتفاقی، دو کاج روییدند

سالیان دراز، مردم ما
ثمر این دو را نمی دیدند

داشت هرکس، ازیندو بیچاره
انتظارات نابِجا و عجیب

این یکی طالب #گلابی بود
دیگری خواست تا بچیند سیب

روزی از روزهای پاییزی
بسکه #تحریم ها فشار آوُرد

یکی از کاجها به خود لرزید
خم شد و روی دیگری قِل خورد

گفت همسایه جان، ببخش مرا
خوب در کار من تأمّل کن

حال، نزدیک #انتخابات است
چند ماهی مرا تحمل کن

کاج همسایه گفت: ای بابا
اینکه دیگر به عهده من نیست!

ریشه های تو بسکه بیرون است
احتیاجی دگر به کندن نیست!!

بینوا را سپس تکانی داد
یاورِ بی سواد و بزدل او

شد #امیدش بدل به نومیدی
پاره شد بندهای خوشگل او

مرکز ماستمالی و آمار
دید توجیه کار، ممکن نیست

مانده بودند جملگی حیران
تا بگویند عیب کار از کیست؟

همه دیدند بهترین #تدبیر
باز کوبیدنِ همان طبل است

ولذا گفته شد که این تحریم
از همان کاجِ #دولت_قبل است

ثبت ديدگاه




عنوان