منتخب ویژه نامه نوروزی مجله راه راه/ 3
گفتگوی «من ‌و تو» با یک بیننده عراقی

راه راه: مجری: یک ضرب المثل نامیبیایی هست که می‌گوید «هرکسی یک روشنفکر درون دارد». فلذا شاید برای روشنفکر درون شما هم مثل من سؤال شده باشد که چرا عراقی‌ها اینقدر به سریال سفارشی، حکومتی، زشت، غیر حرفه ای و… یوسف پیامبر(ع) علاقه دارند و هیچ‌وقت از دیدن آن خسته نمی‌شوند درحالی که معلوم است رژیم آن را ساخته!

ما مطمئن بودیم که در حالت عادی همچین چیزی ممکن نیست مگر اینکه رژیم آن‌ها را مجبور به تماشا کرده باشد! اگر باور نمی‌کنید یکی از شاهدان عینی از عراق الآن پشت خط تلفن ما هستند. سلام:

بیننده عراقی: سلام

مجری: خب! اول خودتو معرفی کن

بیننده عراقی: نمیشه

مجری: چرا

بیننده عراقی: رژیمتون شناساییم می‌کنه بعد آدماش رو می‌فرسته بیان منو ترور بیولوژیک کنن. همین دو-سه روز پیش بود همسایه‌مون خودشو معرفی کرد، رژیم با بمب زد تو بیولوژیکش!

مجری: آره راست میگی متأسفانه رژیم بعد از ترور بیولوژیک مرحوم هاشمی وارد فاز تازه‌ای از سفاکی شده، از همون اول تعریف کن که چطوری مجبورتون می‌کردن این فیلمو ببینید.

بیننده عراقی: یه روز که از سرکار رسیدم خونه، تا در رو باز کردم دیدم یه پاکت انداختن تو خونه. بازش که کردم دیدم توش یه دی‌وی‌دی با یه کاغذ گذاشتن کنارش.

مجری: فرستنده نداشت؟

بیننده عراقی: چرا اتفاقا تو قسمت فرستندش نوشته بود: خودِ جمهوری اسلامی ایران.

مجری: عجب آدمای ساده‌لوحی‌ان! پس کار کار خود رژیم بوده! خب ادامه بده توی نامه چی نوشته بود

بیننده عراقی: نوشته بود شما باید این سریال رو در فواصل زمانی معین و نامعین صد‌ها بار ببینید وگرنه…

مجری: وگرنه چی؟

بیننده عراقی: بذارید نگم

مجری: باشه

بیننده عراقی: حالا خواستیدم میگما!

مجری: خب بگو

بیننده عراقی: وگرنه تمام اعضای خودم و خانواده ام رو ترور می کنن

مجری: عجب! از این رژیم بعید هم نیست. خب ادامه بده

بیننده عراقی: من اولش ترسیدم و با خانواده نشستم هرشب دو-سه قسمت سریال رو دیدیم. واقعا فیلم مزخرف و به درد نخوری بود. همه شخصیت‌هاش کاغذی بودن و اصلا خوب نتونسته بودن بازی کنن. کارگردانی و تدوین و موسیقی متن و گریم و کلا همه چی افتضاح بود. خلاصه ما کل سریال رو از ترسمون سیوسه دور دیدیم!

مجری: خب؟

بیننده عراقی: کار به جایی رسیده بود که تو خونه هم مثل تو فیلم حرف میزدیم، مثلا زنم به من می‌گفت رودآمون! منم بهش می‌گفتم نینیفرکپتاه! تا اینکه دیگه خسته شدیم و گفتیم یه مدت استراحت کنیم. از خونه که رفتم بیرون اینجا بود که فهمیدیم رژیم کل مردم عراق رو تهدید کرده و همه دارن از ترس بیولوژیکشون مثل ما این فیلمو می‌بینن.

مجری: ادامه بده

بیننده عراقی: بازم ترسیدم و رفتم خونه ۴۸ دور دیگه فیلمو دیدیم. تا جایی که دیگه کارد به استخونم رسید و زدم دی‌وی‌دی رو شکوندم.

مجری: تو یه آریایی اصیلی! آفرین. درود الکوروش به تو. بعدش چی شد؟

بیننده عراقی: هیچی خلاصه یه ساعت بعدش با هلی‌برن ریختن تو خونه دی‌وی‌دی رو تعمیر کردن. بعد ما رو بستن به صندلی و گذاشتن جلوی تلوزیون بعد دستگاهو گذاشتن رو تکرار… .

مجری: عجب!

بیننده عراقی: بعد رفتن و مارو تو همون وضعیت رها کردن تا از گشنگی و تشنگی ترور بیلوژیک شدیم و مردیم.

مجری: عجب… کی مردید؟

بیننده عراقی: فردا شب هفتمونه وسیله ایاب و ذهاب و مجلس زنونه هم هست تشریف بیارید

مجری: خب خیلی ممنونم برای روحتون آرزوی آرامش میکنم. از شما بینندگان عزیز هم که ما رو تماشا کردید ممنونیم تا یه برنامه دیگه دودود…

ثبت ديدگاه




عنوان