یک روز معمولی در هیئت دولت
هرکی چی وارد کنه بهتره

راه راه: تذکر: این گفتگوها غیر واقعی بوده و زائیده ذهن بیمار نویسنده است.

وزیر ورزش و امور جوانان: خب به سلامتی مثل اینکه پرونده قاچاق بودن لباسها هم حل شد؟
وزیر آموزش و پرورش: بله، من همیشه به بچه ها گفتم قاچاق لباس در شان من که مسئول تربیت نسلهای بعد هستم خوب نیست، باید همه لباسها قانونی وارد بشه…
وزیر دادگستری: احسنت… ای کاش همه ما به جایگاهی که بعنوان یک مسئول در نظام اسلامی داریم توجه کنیم.
وزیر صنعت: داری به من تیکه میندازی؟
وزیر دادگستری: نه بخدا… چی کار به تو دارم آخه؟
وزیر صنعت: من همه هزار میلیارد سرمایه ام رو قانونی بدست آوردم. من از اول انقلاب مسئول بودم توی مملکت و زیر ذره بین رسانه ها، اصلا نمیتونستم غیر قانونی پول در بیارم. همه کارمندهای شرکتهایی که دارم بیمه هستن. حق و حقوق همه شون رو همیشه دادم…

وزیر جهاد کشاورزی: با شما نبود که…
وزیر صنعت: چی؟
وزیر جهاد کشاورزی: میگم میدونیم، با شما نبود!
وزیر صنعت: چی میگی، بلند بگو!
وزیر آموزش و پرورش: میگه با شما نبود!
وزیر صنعت: کی؟
وزیر آموزش و پرورش: من.
وزیر صنعت: تو که چیزی نگفتی، اون با کی بود؟

وزیر راه: بابا بی خیال… هیچی… میگم من هم هول افتاده توی دلم. با اینکه همه کارهای سند این خونه لواسون انجام شده اما چند وقته خیلی به من گیر میدن… همینجوری الکی میترسم آخر یه گیری پیدا کنن.
وزیر آموزش و پرورش: راستی گفتی خونه لواسون یادم افتاد. میگم شما خونه ات بزرگه، جا داری ما یک کم از این لباسهایی که وارد میکنیم رو بیاریم اونجا انبار کنیم؟
وزیر جهاد کشاورزی: میگم حالا شما چرا توی خونه انبار میکنی؟ توی کار واردات لباسی دیگه، قانونی؛ قشنگ یه انبار بیگر بریز توش!
وزیر آموزش و پرورش: نه بحث قانونی و غیر قانونی که نیست. بالاخره من وزیر آموزش و پرورش این مملکتم، باید استفاده بهینه از فضا و مکان رو به بچه هام یاد بدم، باید از بچه های خودم شروع کنم. باید یاد بگیرن که کلی اتاق نباید بی کار بیفته توی خونه.
وزیر دادگستری: احسنت… کاش همه ما به فکر تربیت بچه هامون باشیم.

وزیر صنعت: باز به من تیکه انداختی؟ همه بچه های من خودشون جربزه نشون دادن، فکر نکن چون بچه من بودن و باباشون هم کلی شرکت و هزار میلیارد سرمایه داره به جایی رسیدن. من از اول انقلاب مسئول بودم توی مملکت و زیر ذره بین رسانه ها، اصلا نمیتونستم غیر قانونی پول در بیارم….
وزیر دادگستری: بله.. بخدا با شما نبودم…
وزیر صنعت: چی؟
وزیر دادگستری: ای بابا… میگم بخدا با شما نبودم، همینجوری یه نکته اخلاقی گفتم…
وزیر صنعت: بی اخلاق خودتی! من جای بابای تو ام!
وزیر راه: بابا بی خیال…

وزیر ارتباطات: میگم آقا من الان چی وارد کنم بهتره؟ بین جارو برقی و شامپو موندم.
وزیر جهاد کشاورزی: نمیدونم ولی به نظر من الان نون توی واردات اسپرم گاوه… باز از طیب نیا بپرس، آمار وارداتو صادرات دستشه.
وزیر آموزش و پرورش: به نظر من شما یه چیزی وارد کن که به حوزه مسئولیتت هم بخوره تا فردا پشت سرت حرف در نیارن بگن بجای اینکه فکر و ذکرش مسئولیتش باشه رفت توی کار واردات. من رو ببین عبرت بگیر. اگر بجای لباس، دفتر مشق و مداد خودکار وارد کرده بودم کسی گیر نمیداد.
وزیر جهاد کشاورزی: آخه گیر واسه چی، قانونی بوده دیگه.

وزیر آموزش و پرورش: خودشون هم میدونن، ولی چون من نماد تربیت و علم و دانش هستم توی دولت، فهمیدن من رو بزنن همه دولت رو زدن.
وزیر ارتباطات: آفرین… باید یه چیز مرتبط وارد کنم.
وزیر آموزش و پرورش: مثلا موبایل وارد کن.
وزیر ارتباطات: نه… به نظرم باید کارت شارژ وارد کنم، مصرفش از موبایل بیشتره!
وزیر جهاد کشاورزی: بابا درسته داریم هر خرت و پرتی رو وارد میکنیم ولی انصافا دیگه کارت شارژ رو نمیشه وارد کرد.
وزیر صنعت: خجالت بکش… من رو میگی؟ من کلی شرکت و هزار میلیارد سرمایه دارم، بعد میام خرت و پرت وارد کنم. من از اول انقلاب مسئول بودم توی مملکت و زیر ذره بین رسانه ها، اصلا نمیتونستم غیر قانونی پول در بیارم….
وزیر جهاد کشاورزی: بابا من به شما چه کار دارم پدر جان…

وزیر صنعت: چی؟
وزیر آموزش و پرورش: میگه من با شما کاری ندارم.
وزیر صنعت: نمیتونی هم کاری داشته باشی، در این حد و اندازه ها نیستی…
وزیر جهاد کشاورزی: بله، شما درست میگید…
وزیر صنعت: چی؟
وزیر آموزش و پرورش: بابا تو مگه نرفتی آلمان گوشت رو عمل نکردی؟ اینهمه فحش خوردیم سر اینکه بخاطر یه عمل ساده رفتی آلمان بعد گوشت درست هم نشد؟

وزیر صنعت: بابا جنس چینی همه دنیا رو گرفته بی پدر!
وزیر نفت: چی دارید میگید شما… بزنید کانال یک… باز این یارو توی مستندش اسم کرسنت رو آورد… مگه ممنوع نکرده بود شورای امنیت ملی… یکی زنگ بزنه شورا بگه بیشتر ممنوع کنه دیگه…
وزیر صنعت: کی؟

يك ديدگاه

  1. یلدا ۱۳۹۶-۰۲-۱۷ در ۱:۵۳ ب٫ظ- پاسخ دادن

    خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است
    کارم از گریه گذشته ست بدان میخندم…

ثبت ديدگاه




عنوان