ابلاغیه معاون اول
با ترکه‌ی انار…

راه راه: با ترکه ی انار حوالیّ پاستور
می زد قدم معاون اوّل، پروفسور

می گفت با خودش:«به کجاها رسیده ام؟!
آخر چگونه جمع کنم یک گروه کُر؟!

تا همصدا شوند به تصویب بودجه
تا بی بهانه رای بریزند گُرّ و گُر»

ناگاه زد جرقه به ذهنِ مبارکش
پیدا شد از کرانه ی دریای فکر، دُر

«ابلاغیه! چه فکر قشنگی است! اینچنین
بر هر شقیقه ای بنشانم، تفنگ پُر

تا که رجال مجلسیِ بی اراده نیز
کمتر میان این ور و آن ور خورند بُر

زین پس اگر مخالفتی بشنوم به جد
با ترکه ی انار کنم شخص را ترور»

ثبت ديدگاه




عنوان