بداهه شاعران راه‌راه در هجو آل سعود

راه راه: ولیعهد بشکه صفت، ابن سلمان!
دو صد گاو در بطن گوساله پنهان

نشاید تو را نام آدم نهادن
تویی مایه ننگ نام هر انسان

ببین طنز تلخ و نچسب زمان را
که شیطان شده بر در کعبه دربان

جز اعدام و سلاخی و گاز و جفتک
چه در چنته داری؟ بگو نامسلمان

بخر موشک و بمب تا می‌توانی
که افتد به زودی به دست جوانان

هوای ته دره خوب است و مطبوع
برو با همین شیب تا خط پایان

گمانم که در انگلیسی دبیرت
به تو جای مای گاد آموخت مای گان!

تو‌ گاوی! بزن شاخ، گردن نیافکن!
بمان گاو، لطفاً نکن نقض پیمان

تو مصداق گویای «بل هم اضلّ»ی
چرا گاو و گوساله؟ بیچاره حیوان!

بزن دار و خوش باش چندی، که روزی
بگیرد تو را آهِ این سربداران

ز فرط جگرخوارگی در قیامت
شوی بر سر سفره‌ی هنده مهمان

بیا مردک خر، از این شبدر تر
کمی له بفرما، کمی هم بلمبان

فیوز مخت را پرانده است انگار
ایوانکا نموده تو را مات و حیران

به چشم ترامپی که شیرت بدوشد
تو تنها کمی دنبه، سردستی و ران

الهی که در جاده خاکی بیفتی
ز رویت شود رد دو میلیارد نیسان

نجس می کند سگ اگر خیس گردد
تو را جان سلمان نرو زیر باران

نزن جفتک و شاخ بر گربه ی ما
که چون مشت باشد به پولاد و سندان!

بترس از زمانی که غرّد سپاهی
دو دستی بچسب آن زمان بند تنبان

شنا کردنت را برو تقویت کن
به زودی تو هم روی آبی کپل جان

تو ای ابن شیطان بترس از شبی که
بیفتی چونان موش در دست شیران

دمت را بگیرند و بعد از دو تا چک
رود بر دو چشم تو چاقوی زنجان

سر بی‌مخت را بکوبند بر سنگ
درآید ز بینی تو ماسه سیمان!

در این مهلکه خوش خیال و مشنگی
اگر فکر کردی که در میبری جان!

بکن شرّ خود را خود بی وجودت
بکن! تا نگردد دهانت اتوبان

به غیر از تقلا چه از دستش آید؟
اگر سوسک با سر رود توی فنجان؟

به زودی شوی پاک ای لکه ننگ
به جادوی سیف سیف و سردوش سوبان!

همه عمر کابوس سردار دیدی
دگر وقت تعبیر خوابست الان

بسوزند در آتش خشم شیران
یهودیِ صهیون، سعودیِ نادان
‌‌
چه نزدیک باشد که با یک اشاره
نه گاوی بماند نه دوشنده آن

چو خورشید باز از سر کعبه سر زد
بسوزد رگ و ریشه آل سفیان

بتان سعودی فرو ریزد آن روز
شود کعبه جارو به دست خلیلان

ثبت ديدگاه




عنوان