فروش جنجالی و واکنش کتاب ها
توجه در حد بنز!

راه راه:

چندین کتاب که در پشت ویترین یک مغازه کتابفروشی به بیرون خیره شده بودند، که به ناگاه سکوت در بین کتاب ها شکسته شد
کتاب آشپزی: وای من دیگه دارم ته می‌گیرم، چرا کسی نمیاد ما رو بخره
رمان عاشقانه: آره به منم خیلی داره بی توجهی میشه
کتاب روابط زوجین: هی، دریغ از یک بوسه بر جلدهایم
کتاب دینی: استغفرالله
کتاب پلیسی و راز آلود: این حجم از بی توجهی مشکوکه و باید منتظر یک سرنخ باشیم
کتاب تاریخی: نمی‌خواد دنبال سرنخ باشی، این مردم خیلی وقته که بدون ما دارن زندگی میکنن
کتاب روشنفکری: به نظرم باید جلب توجه کنیم
کتاب مد و پوشاک: من که لباس خوبام رو پوشیدم
کتاب روشنفکری: این کافی نیست، باید یک دستی به جلدهامون بکشیم و ورقامون رو بریزیم بیرون
کتاب دینی: خواهرم شما ورقاتو بکن تو اینجا نامحرم نشسته زشته
کتاب فلسفی: باید دید که پشت این بی توجهی به ما چه فلسفه و مغلطه‌ای وجود داره
کتاب فیزیک: ببینید دوستان اگر الان فاصله مردم تا در ورودی کتابفروشی رو بدون در نظر گرفتن اصطکاک ۴۰ سانتی متر فرض کنیم در نتیجه شیب ما نسبت به ویترین مغازه زیاده و این می‌تونه یک دلیل باشه
رمان تخیلی: با این شیب زیاد حتما ما سر می‌خوریم و می‌افتیم توی دریای پر از کوسه
کتاب اطلس آناتومی بدن: چقدر ترسناک! دریچه آئورتم دچار نارسایی شد
رمان دفاع مقدس: بچه ها نترسید، من کنارتونم
کتاب اقتصادی: به نظر من قیمت کتاب ها هم می‌تونه تاثیر داشته باشه
کتاب روانشناسی: بله من هم موافقم، چون ناهنجاری های سمعی و بصری قیمت ها باعث ایجاد یک کنش و فعل و انفعالات در ذهن و روان مخاطب میشه که دیگه هیچ رغبتی به مطالعه نداره
کتاب ادبیات دوم راهنمایی: لطفاً زیر دیپلم صحبت کنین ما هم بفهمیم
کتاب روانشناسی: گفتم یکی از دلیل ها هم می‌تونه قیمت کتاب ها باشه که مردم کتاب نمیخونن
کتاب مد و پوشاک: والا این قیمتی که من دارم حتی پول لباس های تنم هم نمیشه
کتاب زبان: Yes that’s right
کتاب روشنفکری: وای چقدر باکلاس، بیایید از این به بعد انگلیسی با هم صحبت کنیم
در همین حین شخصی وارد کتابفروشی شد و به سمت مسئول کتابفروشی رفت، کاغذی از جیب خود درآورد و به مسئول کتابفروشی نشان داد.
کتاب پلیسی و راز آلود: ساکت! صدای پا می‌شنوم، بدون اشاره من کسی از جای خودش تکون نخوره و منتظر علامت من باشین
کتاب فلسفی: آروم تر بگو الان میترسونیش، بعد از مدتها یکی اومده کتابفروشی
کتاب آمار و احتمالات: با این شخصیتی که داره احتمال اینکه ۳تا از ما رو بخره خیلی زیاده
رمان دفاع مقدس: من اینجا می‌مونم و حواسم به همه جا هست، شماها برید
کتاب دینی: من استخاره گرفتم، خوب نبود
کتاب روشنفکری: ول کنید این چیزها رو، الان میاد و من رو انتخاب می‌کنه
کتاب زبان: !Please select me! please! please
رمان عاشقانه: بیا و به این فراق پایان بده و من را در آغوش بگیر
کتاب فلسفی: دوستان لطفاً ساکت من صداشون رو نمیشنوم، بزارید ببینیم اسم کدوممون رو میخونه
آن شخص پس از صحبت با مسئول کتابفروشی و گرفتن آدرس مورد نظر که روی برگه نوشته شده بود کتابفروشی را ترک کرد، کتابها بعد از دیدن این صحنه بسیار ناراحت و سرخورده شدند و دیگر هیچگاه با هم صحبتی درباره این موضوع نکردند.

ثبت ديدگاه




عنوان