مارکوپولو بعد از سفر ایران
مفت خورها

مرد یک: برایمان چه آورده‌ای مارکو؟
مارکو: برای شما یک شامپو حاوی روغن هسته انار دارم که مخصوص یک خانم سلبریتی دست و پا دار بوده که دیگر شامپو هسته انار به کارش نمی‌آمده و به روغن آرگان روی آورده، به من این را داد تا به شما بدهم.

مرد دو: برای من چه آورده‌ای مارکو؟
مارکو: به سایز شما لباس نبود مجبور شدم این یونیفرم سفر آخرت ایرانیان را برایتان بخرم، مسئولین ایران برای دفن مردم از این یونیفرم استفاده میکنند. کلا در ایران به پس از مرگ خیلی توجه میشود. به عنوان مثال مسئول به ندبیری برای زمین لرزه احتمالی تهران اندیشیده بودند که جایی تکرار نشده بود، انها برای مهار زلزله، زمینی خالی در اطراف پایتخت برای ایجاد قبرستان آماده کردند تا جنازه ها معطل نماند و یونیفرم ها خراب نشود.

مرد سه: پس من چه مارکو؟
مارکو: متاسفم داداش تو را فراموش کرده بودم.

زن یک: مارکو؟
مارکو: برای شما چیزی نخریدم اما نام شما را به یادگار بر روی ستون های تخت جمشید نوشتم البته تاریخ را هم قید کردم تا فراموش نشود و یک M پایین آن گذاشتم ابتدای اسم مارکو

مرد چهار: مارکو؟ من؟
مارکو: برای تو مقداری برگ و کاغذ باطله آورده‌ام، ایرانیان از این‌ها برای چسباندن به پلاک خودروهایشان استفاده می‌کنند تا جریمه نشوند.

مرد پنج: برای من چه؟
مارکو: مگر من چند دست دارم که برای همه شما بیاورم…. بروید خانه هایتان…. مفت گیر آورده‌اند…. بروید.

ثبت ديدگاه




عنوان