ای نامه که می روی بسویش ،،، از جانب من بشور رویش
نامه یک کارگر در شب یلدا

نامه یک مردشور به رئیس

راه راه: سلام آقای رئیس 

من همان کارگری هستم که لباس سفید وکفشهای سیاه می پوشد. شمارا کفن کنند، چند ماه است حقوق نگرفته ام با پول خرد هم نمی شود هسته لبو خرید چه برسد به هندوانه شب یلدا! هر روز با زنم دعوا داریم، به من می گوید مرده شور خودت و کارت را ببرند با رئیس مرده شورتر از عمه ات با جد و آباد….. بیچاره خیلی زبانش می گیرد..
یک هندوانه دیده ام قد همان بشکه ای که خانم هیلی هول شده بود، آورده بود در تلویزیون نشان می داد.
زنم میخواهد با این هندوانه کوسه مرده بتراشد . خدا رحمت کند مادرم را که همچین زن هنرمندی برایم گرفت، از هرانگشتش آبشار می ریزد.
رئیس، جان این مرده ها،‌‌ مرگ مادرت مساعدت کن مرا از این مخمصه نجات بده عین سوسک زیر دمپایی مانده ام.
اگرمساعدت کنید قول می دهم خوب بشورمتان .از کسانی که شسته ام بپرسید انقد تمیز می شورم که نکیرومنکر هم کیف کرده اند.

مرده شور و فقر و حقوق ناچیز
راستی آقای رئیس حسن می گوید سدر و کافورمان هم تمام شده، مرده یه ورشان مانده، در برزخ معطل مانده اند . البته آقای رئیس نکیر و منکر نامه درخواست نمی نویسند، زود اقدام می کنند هزینه اش هم کمتره.

کارگر سفیدپوش با کفش سیاه مرده شورخانه

ثبت ديدگاه




عنوان