موضوع انشا: چگونه زندگی خوبی داشته باشیم؟
غلط کردی!

راه راه: من ازدواج را دوست دارم… آخ! مادرم با چوب بالای سرم نشسته است. پدرم می گوید خاااک! تو هم مثل من بدبخت می شوی. پدرم می گوید آخ! مادرم به پدرم می گوید ازدواج مگر چه مشکلی دارد؟ تو که قبل از ازدواجمان هیچی نداشتی، اما الان یک زن عالی و ماشین داری. پدرم می گوید اگر ازدواج نکرده بودم به جای خرج بوتاکس و عمل دماغت، دوتا خانه و چندتا زمین خریده بودم. مادرم دیگر چیزی نمی گوید، فقط صدای …خوردم پدرم می آید!
مادرم همانطور که تعدادی از موهای پدرم در دستش است می گوید از ویژگی های یک زندگی خوب، تحصیلات است مخصوصاً در رشته تربیت بدنی!
حالا فهمیدم چرا بیشتر باباها زود کچل می شوند. به نظر من مهریه هم خیلی مهم است چون هر وقت حرف آن می شود پدرم خیلی مهربان می شود. البته عقل هم در ازدواج خیلی مهم است. من می خواهم زودتر یک دختر را خوشبخت کنم. غلط کردی!
مادرم حتی در زمان دعوا هم انشای مرا می خواند. دیگر باید بروم چون پدر و مادرم می خواهند برای طلاق، به دادگاه بروند. این بود انشای من!

ثبت ديدگاه




عنوان