۱۶ آذر چه بر سر کوروش کبیر آمد؟
غارت پروپوزال کوروش

همایش دانشجویان

راه راه: بعد از اینکه رئیس جمهور، روز دانشجوی امسال را سه روز پیش از موعد، در یکی از دانشگاه‌های استان سمنان گذراند و با توجه به کسری بودجه، زحمت استندآپ کمدی مراسم را هم خودش برعهده گرفت؛ بر آن شدیم که سوژه‌ی هر ساله‌ی خود را رها کرده و به کف دانشگاه بیاییم و با خود دانشجویان به صحبت بایستیم! چون اینجا صندلی وجود ندارد. ناگفته نماند که تَکراری بودن صحبت‌های هر ساله‌ی رئیس جمهور، هیچ‌گونه ربطی به تغییر جهت دید ما ندارد و هرگونه ارتباط بین این دو را از قبل تکذیب می‌کنیم.

[درِ ورودی سالن اجتماعات دانشگاه- مراسم روز دانشجو]
[دانشجویی با ظاهری متشخص و نرمال]
+ سلام خانم، می‌خوایم نظر شما رو در مورد دانشجو بودن و دانشجو نبودن بدونیم.
– [با صدای آرام و خجالتی] سلام، من، عه، من یه تِرمَکم، هنوز درک درستی از دانشجو بودن ندارم، ببخشید. [ با قدم‌های سریع، دور می‌شود]

[دانشجویی با مقنعه‌ی بلند و گشاد و مانتویی کوتاه و تنگ]
+ شما به عنوان یک دانشجو چه پیامی برای دانشجویان سراسر کشور عزیزمون دارید؟
– [صدای ملیح و محکم] من از همه‌ی دانشجوها تقاضا دارم که تاریخ کشورمون رو فراموش نکنند و حتماً تاریخ مطالعه کنند.
+ چه خوب! پس معلومات تاریخی خوبی هم باید داشته باشید.
– [سرش را به نشانه‌ی تأیید چندبار تکان می‌دهد]
+ تحلیل شما از کاری که دانشجوها در سال ۱۳۳۲ انجام دادند، چیه؟
– کدوم کار؟ کدوم دانشجو؟
+ مگه نگفتید تاریخ؟! سه دانشجویی که به دلیل اعتراض به دیدار رسمی ریچارد نیکسون معاون رئیس‌جمهور ایالات متحده امریکا و از سرگیری روابط ایران با بریتانیا، در ۱۶ آذر ۱۳۳۲، حدود چهار ماه پس از کودتای ۲۸ مرداد همان سال، در دانشگاه تهران شهید شدند.
– [قیافه‌ی حق به جانب] نمیدونم در مورد چی صحبت می‌کنید. منظور من از تاریخ، سرگذشت پادشاهان به خصوص کوروش کبیر که اولین پروپوزال ایران رو روی استوانه‌اش نوشت اما با دزدیدن استوانه در ۱۶ آذر اجازه‌ی تحقیقات و دفاع به این شاه بزرگ ندادند.
+ ممنون… روزتون مبارک!!!

[دانشجویی با تیشرتی که در آن نمی‌گُنجد و مدل موی دیزلی]
+ می‌بینم که برای شرکت در مراسم روز دانشجو خیلی هیجان دارید! غیر از تیشرت حتی در پوستتون هم نمی گنجید.
– [ در حال آدامس خوردن با صدا] نه! هیجان ندارم. قیافه‌ام اینجوری نشون میده.
+ خب به هرحال شرکت در این مراسم رو به خوابیدن در خوابگاه ترجیحش دادید.
– آره، اما نه فقط این مراسم. ما یه اکیپیم که همیشه تَهِ سالن با آهنگا می‌زنیم و می‌رقصیم. الآنم آهنگا شروع میشه، رفیقام منتظرم هستن.
[با ریتم] یارِ تَهِ سالن من، دارم میام تکون نخور، آهنگ باشه یا نباشه، ما کارمونو می‌کنیم [با دوی تند وارد سالن می‌شود و با ورودش صدای سوت و جیغ از سالن شنیده می‌شود]

[دانشجوی کت و شلواری و آراسته]
+ روزتون مبارک! نظرتون راجع به دانشجو و رسالت اون چیه؟
– من باید خودمو به سالن برسونم، الآن نماینده‌ی تشکل یک، صحبت می کنه، باید بفهمم چی میگه که تو نوبت خودم جوابشو بدم.
+ آفرین! پس شما یه دانشجوی فعال هستید، کمی درباره‌ی دانشجو واسمون صحبت کنید.
– میذاری تا مغز جدید الورودا رو نَشُسته خودمو برسونم یا نه؟! [با چشم غُرّه به طرف سالن می‌رود]

[دانشجویی با تیپ عادی و عصبانی]
+ به نظر شما دانشجو رسالتی داره؟
– کار خودشونه! می دونم!!!
+چی کار خودشونه؟
– اینکه روز دانشجو رو گذاشتن جمعه تا ما بیخیالش بشیم! کور خوندن!
+ بیخیال چی؟ طبق تقویم سالانـ …
– برو آقا، من تا همین دیروز تو لوله بخاری زندگی می‌کردم، منو سیاه نکن! [در حال شعار دادن وارد سالن می‌شود]

[دانشجویی با پیراهن بلند تا زانو و جادار و موی بیگودی شده‌ی بلند، آرام و شُل قدم برمی‌دارد]
+ اومدید که در مراسم روز دانشجو شرکت کنید؟
– [ با صدای خش‌دار] نه! اومدم کیک و آبمیوه بردارم. [به سمت میز پذیرایی می‌رود]

[چند دانشجو با هم از سالن خارج می‌شوند]
+ مراسم تموم شد؟!
– [چند نفر با هم] نه آقا، به ما گفته بودن علی صبوری میاد. رئیس جمهور رو که هر روز اخبار نشون میده!

يك ديدگاه

  1. فاطیما ۱۳۹۷-۰۹-۱۷ در ۳:۴۷ ب٫ظ- پاسخ دادن

    خیلی خیلی خوب بود،کاش از حرفای رییس جمهور هم مینوشتین یکم …به فکر فرو بریم.

ثبت ديدگاه




عنوان