وقتی معروف میشوید، ممکن است حیثیتتان را بخورند.
هنسل و گرتل با شورت ورزشی

راه راه: کتابِ “هَنسل و گرِتِل با شورت ورزشی”، رمانی است رئالیستی که در آن نویسنده پرده از راز سرنوشت هَنسل و گرِتِل در زمان حال که داستان گم شدنشان در جنگل در زمان کودکی، بازتاب های زیادی داشت، برمی دارد. این برادر و خواهر که قاعدتاً تا الآن خیلی بزرگ شده اند، در این سن و سال باز هم گُم میشوند و این بار سر از مملکت آتن در میآورند. آنها این بار به جای تلاش برای پیدا کردن راه خانه، تصمیم میگیرند در آنجا فوتبالیست شوند. (این که چگونه به این نتیجه رسیدند و چگونه خواهر و برادر در یک تیم مشغول به بازی میشوند به بنده ی نگارنده ربطی نداشته و در حیطهی تخیلات نویسنده کتاب است.)

در فصول اول کتاب، همه چیز خوب پیش میرود. هنسل یک سره در حال خرید لباسهای گرانقیمت و عکس گرفتن با طرفداران بود و اوقات فراغتش را هم به جمعآوری خرده نان اختصاص میداد. گرتل که تنها هدفش بازی در جام جهانی بود، تمام تلاشش را برای باشگاهش میکرد.

در فصل آخرِ کتاب، نویسنده مینویسد؛ یک روز که آنها داشتند از زمین فوتبال برمی گشتند، یک غول زشت که گوش هایش شش پَر داشت، جلوی آنها را گرفت و گفت: “من هیولایِ حیثیت خور هستم. سریع هر چی حیثیت دارید دربیارید میخوام بخورم.” هنسل همان طور که زیر لب نق می زد: “ای بابا نصف عمرمونو درگیر طلسم و هیولا بودیم.” به آن غول می گفت ما تحت هیچ شرایطی حیثیتمان را نمی بازیم. اما غول همچنان مصمم بود تا حیثیت های آنها را بخورد. هیولا تهدید میکرد که اگر حیثیت هایشان را ندهند، او کاری میکند تا راه خانه شان را گم کنند. اما گرتل با خود میگفت: “جی پی اس داریم بدبخت.” دوباره غول اصرار می کرد که اگر به خواسته اش نرسد چنین می کند و چنان می کند و دهان آنها را سرویس می کند.

اما هنسل و گرتل که دیگر بزرگ شده بودند، خیالِ باج دادن به او را نداشتند و معتقد بودند روش های او برای زورگیری دیگر خز شده، که به یکباره غول گفت: “اگه حیثیتتونو ندید بخورم، طلسمتون می کنم تا رباط صلیبی پاره کنید و دیگه نتونید تو جام جهانی بازی کنید.” گرتل که اسم جام جهانی را شنید، تسلیم شد و هر چه حیثیت داشت از جیب درآورد. هنسل که معتقد بود آنها نباید حیثیت شان را از دست دهند عصبانی شد اما گرتل به او گفت: “نترس داداش! من دو تا مچبند به رنگ پرچم خونمون دارم که اگه ببندیم به دستمون، موقعی که میخواد حیثیت مونو بخوره خیلی اذیت نمی شیم.”

این رمان که نتیجه ی اخلاقیاش این است که “اگر حیثیتتان را دربیاورید، هیولا آن را میخورد.” را نویسنده معروف؛ احسان خوش توجیه نوشته و توسط ناشرِ شجاعی به نامِ انتشارات مسعود به چاپ رسیده است.

ثبت ديدگاه




عنوان