شعر طنز
مشتی و کدخدا

راه راه:

خر مشتی پالون طلا داره
آخوری خوشگل و با صفا داره
خود مشتی سری تو سرا داره
نمی دونی خونه تا کجا داره
ویلاهاش توی فشم خاک می‌خورن
پسراش خشخاش و تریاک می‌خورن

 

آخه این چه رسمیه مشتی آقا
چی باید بگیم به امثال شما
تو داهات پیدا شده نفت و طلا
شما بردید و ماها در به درا
بی سواد و بی کلاس و مش مشیم
به نخود سیاه مشتی دلخوشیم

 

تو هوای خوب تهرون می مونین
توی ویلاهای شمرون می مونین
همه پولدار مث قارون می مونین
تو کار کدخدا حیرون می مونین
جای پول به مردمت وعده دادی
جای نون تو شربت معده دادی

 

غلام و بابک و پوران و زری
هاشم و اصغر و توران و پری
همه با تیشرت و مانتو کمری
همگی دوس پسری دوس دختری
اومدن روی تو رو پسندیدن
توی تجریش و ونک می رقصیدن

 

اینروزا هرکسی که چیزیش میشه
اثرات ناسه و بنگ و شیشه
مشتی روی پشت بومش یه دیشه
نکنه اوضاع ده قاراشمیشه
داره از کدخدا دستور می گیره؟
واسه برجام نکنه سور میگیره؟

 

جیب ما برای پولا کوچیکه
ده پایین ده بالا کوچیکه
خبرا زود می پیچه جا کوچیکه
آره مشتی آره دنیا کوچیکه
نکنه با کدخدا هم بپری؟!
نکنه خطا کنی و در بری؟!

 

تو که مشتی هستی و اهل وفا
تو که ریشات متالیکه با صفا!
توی ده نظیر نداری بخدا
نری باز حرف بزنی با کدخدا
هرکی با کدخدا هم‌خونه میشه
خود تو گفتی که دیوونه میشه

 

ثبت ديدگاه




عنوان