تاریخ شفاهی به روایت اوس اصغر!
یادش بخیر زمان اون خدابیامرز

راه راه: دوره خدابیامرز شاه که اینجوری نبود. من خودم ۲ هفته رفتم تهران کار کردم برگشتم شهرستان و با پولش خرج خودم و خواهرمو تا آخر سال دادم. تازه درس هم میخوندیم… بعله… میرفتیم سر کوچه ۱ ریال و سه شاهی میدادیم ۲ کیلو پرتقال بهمون میدادن. شاهی رو شما جوونا یادتون نمیاد؛ هر ۲۰ شاهی یه ریال میشد. این اوس اصغر سر بازار مسگرا بود که پارسال خدابیامرز شد، هر دیگی رو سفید میکرد ۱۵ شاهی میگرفت.

من تو جوونیام سر کار که میرفتم حقوقم ۲۰۰ تومن بود. اون موقع با این حقوق خیلی کارا میشد کرد، من خودم اون موقع با همین حقوق یه پیکان خریدم و یه خونه خریدم. ولی الان چی؟! با ۲۰۰ تومن پفک هم بهت نمیدن. ما هرروز ناهار کباب میخوردیم تو همین میدون انقلاب. اون موقعها بهش میگفتن میدون شاه. یه مجسمه خوشگل از شاه وسط میدون بود…

چی؟… آره بابا… اصلا این جوونای الان که مثل قدیم نیستن، میدونی ما قدیم چقدر زحمت میکشیدیم؟ اون دوره ها همش بدبختی بود. مثل الان نبود که همه هر روز برنج بخورن. ما سالی یه وعده برنج میخوردیم اونم عید تا عید. اگه یه ماه دو بار برنج میخوردیم همه حواسمون بود کسی نفهمه که چشممون نزنن!

آره والا… من خودم یادم نمیاد خدابیامرز بابام واسم لباس خریده باشه. همیشه لباس کهنه داداش بزرگیم رو می پوشیدم. اون هم همیشه لباس داداش بزرگترمو میپوشید. اصلا یه لباسو باید اینقدر می پوشیدی تا پاره بشه مثل الان نبود که… آره خوب یادمه همسن تو که بودم ۲ ماه رفتم تهران کار کردم برگشتم شهرستان و با پولش خرج خودم و خواهرمو تا آخر سال دادم. البته درس نمیخوندیما کی ما رو دانشگاه راه میداد آخه؟!
کباب؟ دارم میگم برنج نمیخوردیم میگی کباب؟! هرموقع باید میرفتم قصابی مادر خدابیامرزم بهم سفارش میکرد به قصاب بگم چربیش رو بیشتر بده که قوت داشته باشه… کارت خوان چیه پسر جان؟ پول کجا بود؟ قصاب چوب خط داشت. یه چوب بود هر چقدر گوشت و چربی میخریدیم به اندازش واسمون روی چوب، خط میکشید. چوب خط که پر میشد پدرمون میرفت یه چیزی بهش میداد و راضیش میکرد.

موز؟! نه بابا موز نبود اون روزا که… موز و کیوی و این میوه ها چند ساله اومده. اون موقعا همه سیب و هندونه میخوردیم. فوقش پرتقال…

خدابیامرز شاه گفته بود من این پل رو توی یک ماه باید بسازم. بله، خودش اومده کمک کارگرا! مثل الان نبود که… میخندی چرا؟ اوس اکبر آهنگر خدابیامرز شده وگرنه خودش دیده که شاه میومده آجرا رو پرتاب میکرده واسه کارگر افعانیا…

میخندی؟ بخند حقتون همینه که زندگی کارمندی داشته باشین و هشتتون گرو نُهتون باشه. لیاقت شاه خدابیامرز رو نداشتید. من خیلی خوب یادمه همسن تو که بودم خواهرم خدابیامرز شد با داداشم ۲ ماه رفتیم تهران کار کردیم و برگشتیم شهرستان تا دو ماه خرج خودمون رو میدادیم… مثل الان نبود که…

ثبت ديدگاه




عنوان