روتین یک منافقة در اشرف
به نام خَلقی که در خطر انقراض بود
۷:۱۶ ب٫ظ ۱۶-۰۸-۱۴۰۳
نارنجک ضامن کشیده بر فرق سرم، رویم به دیوار، تف تمام خواهران و برادران ساکن در اشرف بر رویم، امروز چند سوال در ذهنم آمد که البته خودم سریع به آنها پاسخ مناسب دادم اما از جهت وظیفهی هر روزه، در محضر همه به آنها اعتراف خواهم کرد. صبح که از خواب بیدار شدم و خواستم لباس بپوشم، یاد زمانی که قرار بود وارد اردوگاه شویم افتادم که باید همه چیز حتی لباسهایمان را میدادیم تا از تمام تعلقاتمان جدا شویم و بعد میبایست این لباسهای نظامی را بپوشیم. به ذهنم امد که مگر این لباسها تعلق نیستند؟ که دیدم نه! این لباسهای بد طرح نظامی و روسری با تنوع رنگی سبز و خاکی و قرمزی که فقط برای مراسم است، که اصلا تعلق خاطری برای آدم نمیآورد پس از دایره تعلقات خارج میشوند. در ذهنم امد که چرا ما حتی در مکانهایی که زنان هستند، نباید روسری از سر برداریم؟ که خب، این چه سوال احمقانه ایست، اینجا هر خواهری برای خودش برادریست پس کار درست همین برنداشتن روسریت.
یا اینکه چرا ما زنان باید زیر آفتاب کار سخت کنیم؟ که یادم آمد «خواهر مریم» که الهی پاشنه کفشش توی تخم چشمم برود، بارها گفته که «صورت زنان را وقتی دوست دارد که آفتاب سوخته باشند».
یا اینکه چرا ما زنان در «اشرف» اجازه نداریم کفشی که بیش از ۲ سانت پاشنه داشته باشد بپوشیم؟ که عصر، وقتی قرار شد پشت تانک بنشینم، جواب را یافتم. با کفش پاشنه بلند مگر میشود گاز و کلاج گرفت؟ پس این قانون هم منطقیست.
اُتوی داغ به پوست کمرم بچسبد، درمورد اینکه با روشهای پزشکی منقطعالنسلِمان میکنید، مدتی است فکر میکنم که چرا؟ اما در برگه اعتراف روزانهام هیچگاه ننوشتهام تا به پاسخ برسم که مبادا برای دیگران هم شبهه بشود و حق سازمان به گردنم بیاید. اما حالا دو پاسخ درست برای این سوال پیدا کردهام و برای همه میگویم. دلیل اول آن است که این کار مبارزهای برای پیشگیری از به وجود امدن جُکهای شوهر عمه و شوهر خاله که در شمار جنایات جنگی به حساب میآیند بوده و دو، بچه آوردن مانع پیشرفت ما زنان و رسیدنمان به «درجه کلفت» تمامی است.
آه، سوال دیگری که وقتی میخواستم جورابهایم را بشویم به ذهنم آمد آن بود که چرا رنگ جورابهای ما زنان باید فقط مشکی و تیره باشد و نباید جوراب رنگپا و روشن بپوشیم؟ که هرچه خودم فکر کردم به جوابی نرسیدم و این شد که از خواهری پرسیدم و او جواب قانع کنندهای به من داد. او میگفت که ما گاهی در عملیاتی چند روز گرفتار هستیم و فرصت نظافت نداریم، از طرفی حدیث داریم که «النظافه من الایمان» برای اینکه در هنگام عملیات، ایمانمان دچار مشکل نشود، رنگ جورابها باید تیره باشد تا چِرک را به خود زود نشان ندهد.
و ای کاش… که خَر به من میزد اما این سوال اخر به سَرم نمیزد که چرا اینجا برای زنان آرایش و هر لباسی غیر لباس فرم ممنوع است اما «خواهر مریم» که الهی سیانور خورِ راهش باشم، آرایش میکند و لباسهای گران قیمت و روسریهای مارک هرمس و دولچهگابانا و… میپوشد. که خب بپوشد، اول مارو سَنَنَ، دوم، آنها که به لباس و آرایش و اینجور چیزها تعلق خاطر پیدا میکنند ما هستیم. خواهر مریم عمریست که از این چیزها عبور کرده است و اصلا نیاز است این چنین بپوشد زیرا که شاعر میگوید: تن آدمی شریف است به جان آدمیت/ نه،! همین لباس زیباست نشان آدمیت.
ثبت ديدگاه