بخشی از دفتر خاطرات محرمانه محمدرضا پهلوی
تف بر این روزگار
۶:۵۶ ب٫ظ ۱۷-۱۱-۱۴۰۰
۱۷ بهمن ۱۳۶۷/ بعد از شام
جناب پادشاه میگفت شب قبل که ما خواب که نه، توی اضطراب بودیم، ژنرال هایزر هم از ایران رفت. هنگ کردیم، مگر هایزر همان روزهای اول ورود خمینی به کشور از مملکت ما فرار نکرده بود؟ نمیدانیم والا، زمام امور از دستمان در رفته.
به دنیا و مافیها بی میل شدهایم. دیگر نه غذاهای هفت رنگ سفره پادشاه برایمان جذابیتی دارد، نه مهمانیهای آنچنانیاش. دلمان برای مهمانیهای خودمان و حواشیاش تنگ شده. روزی که ژنرال هایزر آمد و گفت کارتر گفته از کشور فرار…چیز یعنی کشور رِ ترک کنید، فکر میکردیم میرویم آب و هوایی عوض میکنیم و بر میگردیم. قرار نبود اینجا اسیر باشیم. حالا هم که مردک احمق نمیکند بیاید احوال پرسی، کارتر رِ میگویم. فرح میگوید گول خوردیم، کارتر طرف خمینی رِ گرفته. میخواهد او رِ بنشاند جای ما و بعد از آن، از طریق او برنامه هایش رِ در مملکت پیاده کند. هردویشان کور خواندهاند.
خمینی کسی نیست که به حرف کارت گوش بدهد، حالا درست است ما رِ از مملکتمان دور کرده، ولی باید حق رِ بگوییم؛ ولو به ضررمان باشد. بر عکس فرح جانمان ما فکر میکنیم این بار کارت گول خورد. خنگ وامانده اگر ما رِ به حال خودمان گذاشته بود، میتوانستیم مملکت رِ جمع کنیم. بفرما، حالا خوب شد؟ نه مملکتی مانده، نه ما شاه هیچ طویلهای هستیم، نه اِمریکا نفوذی در منطقه دارد. ای مرگ بر خودت و جد و آبادت هایزر، هم ما رِ آواره کردی هم کشورت رِ بدبخت. حالا هم لابد نشستی منتظر مدال مسخره تقدیر. تف بر این روزگار، تف بر این حیله و نیرنگ، تف بر مراکش و پادشاهش، تف بر… اه. دفتر خاطراتمان هم کثیف شد. تف به این وضعیت کثافت.
ثبت ديدگاه