بخشی از دفتر خاطرات محرمانه محمدرضا پهلوی
آن مرد برگشت

۱۳ بهمن ۱۳۵۷/ غروب

دیروز صبح آن مرد به ایران برگشت، ولی ما هنوز اینجاییم. اینجا یعنی مراکش. قرار بود برویم آمریکا ولی… فرح گفت بگوییم خودمان عقیده‌مان رِ عوض کردیم، ولی اینجوری‌ها هم نبود. ساک و چمدان رِ بسته بودیم که سفیر مراکش آمد و گفت ملک حسن دوم، پادشاه مراکش، ما رِ دعوت کرده. خودمان هم که فکر می‌کنیم می‌بینیم زشت بود دعوتش رِ رد می‌کردیم دیگر. بندگان خدا زحمت کشیده بودند، تدارک… تدارک خاصی ندیده بودند ها، ولی خب بازم. کاخ جنان الکبیرش رِ در اختیار ما گذاشت طفلکی. خداییش ما بودیم می فرستادیمش هتلی چیزی. آدم باید نیمه پر لیوان رِ ببیند، ولو محتویات آن جالب نباشد.

داشتیم می‌گفتیم. دیروز آن مرد برگشت ایران. خودمان فرستاده بودیمش تبعید، ولی حالا چشم ما رِ دور دیده و برگشته. آن بختیار مردنی هم عرضه کشورداری ندارد. باید علم رِ می‌گذاشتیم سر کار… طفلکی علم ما. یار وفاداری بود.

بختیار نمی‌تواند مملکت ما رِ حفظ کند. بفرما، هنوز آش پشت پای ما رِ نخوردند که خمینی برگشت. مردک نکرد فرودگاه ها رِ ببندد. البته فرح گفت بسته و مردم هیاهو کردند. دیگر بدتر، مردک نتوانست پای حرف خودش بماند، زرتی با تظاهرات مردم وا داد. اینهمه سال ما الگویش بودیم هنوز یاد نگرفته حرف مردم رِ به کجا حواله کند. ترسوی بی خاصیت. باز گلی به جمال ارتش قدرتمند خودمان که ریختند تلویزیون و پخش زنده ورود مرد را برداشتند، جایش عکس ما رِ گذاشتند. یک ندا می‌دادند، شب قبل ویدیو می‌گرفتیم برایشان دست خالی نباشند حداقل. دمشان گرم، راهشان پر رهرو. پدر جان، می‌بینی سر ارثیه‌مان چی آمده

ثبت ديدگاه