شیخ و زنده کردن مردگان
انتخابات آنها دموکراسی است و از ما نه؟

راه راه: روزی جمعی از مریدان بر شیخ وارد گشته و پرسیدند: چگونه مرده زنده کنیم ای شیخ!

شیخ جوش چرکین روی دماغش را ترکانده و به ضربتی کف گرگانه، یکی از مریدان را چنان تخت‌زمین نمود که هیچ نشانه حیاتی در وی نماند.

سپس شیخ دستور داد یک غرب پرست بدپیله بدان جا بخوانند. مریدان آشفته و دست‌به‌دهان چنین کردند.

شیخ از او پرسید: به ما بگو چگونه است که انتخابات آن‌ها دموکراسی است و از ما نیست؟ ما خار داریم یا که چه؟

غرب پرست بدپیله بنگ را کناری نهاد و بانگ برآورد: چه مهمل می‌گویی ای شیخ؟ هر کاغذ در جانونی انداختنی که دموکراسی نیست!

کدام سرزمین نفت‌خیز یا الماس‌نشان را برای گسترش دموکراسی فتح کرده‌اید؟ دموکراسی بدون خون، سالاد بدون سس را ماند. آیا نمی‌دانی که آزادی اندیشه بدون «آن لباس مخصوص شنای بانوان در سواحل» نمیشه؟ ندیدی چگونه در سواحل فغانس، مهد دموکراسی، زنان حق ندارند لباسی جز این در سواحل بر تن کنند؟

اصلا شما ملکه‌ای دارید که در چشم بر هم زدنی مجلس منحل نماید که از دموکراسی دم می‌زنید؟
سخن که بدین جا رسید، ناگهان صدای بادی از مرده بجست و زنده شد و در زمره مریدان غرب‌پرست بدپیله درآمد.

ثبت ديدگاه




عنوان