چگونه طبری مانع تکرار تاریخ شده است؟
تکرار تاریخ

راه راه: تهران – ۱۳۳۰
داخلی – فضای مه‌آلود، نفس‌گیر و بخوری قهوه خانه
_ مَ بودم، علی نصرت، رضا فرصت، آره و اینا خعلییییییی بودیم…
+ کریم نبود؟
_ چرا، کریمم بود. خلاصه که هی اونا زدن، هی ما زدیم، هی اونا زدن، هی ما کمتر زدیم، هی اونا زدن، هی ما خوردیم این دفعه…
+ پ حسابی علی نصرت و رضا فرصت و کریم پشتت دراومدن دیگه؟
_ نه بابا، اونا که همون مشت اول که بادمجون شد زیر چشممون در رفتن. ما هم بیشتر می‌زدیم توی سر خودمون از سر بدبختی… ولی ما گفتیم زدیم، شمام بگو زدن، خوبیت نداره والا…

 

تهران – ۱۳۹۹
داخلی – فضای سنگین، پرابهام و گونی‌دوز دادگاه
_ آقای الف بی‌کلاه و ط دسته‌دار، در مورد آقای نون و کمک‌‌های ایشان به شما چه حرفی دارید؟
+ ایشون رفیق ۳۵ ساله بنده بودن.
_ آخه چه رفاقتی؟
+ من اگه الان بگم کل لواسانات رو به نامم بزن، می‌زنه، کارخونه به نامم می‌کنه، بگم پرایدت رو بده برم یه دوری بزنم و بیام بهم می‌ده.
_ پس شما هم داشتین جواب رفاقت‌هاش رو می‌دادین؟
+ ندم؟ یه روز توی همین مملکت ادم تا یه بادمجون زیر چشم رفیقش سبز می‌شد فرار می‌کرد، بد کردم نذاشتم تاریخ تکرار بشه؟
_ بسه آقا، بسه. ختم دادگاه. پسر اون فلاسک چای رو بیار سرم درد گرفت.

ثبت ديدگاه




عنوان