حب الخارج زایماننا

راه راه:

– آقا این چه مملکتیه؟ ادعای آزادیتونم میشه!
+ چی شده خانم؟ چرا شلوغش می‏‌کنین؟
– بچه‌م آقا! بچه‌م رو نمیذارن بیاد تو کشور. میگن اقامت نداره.
+ خب طبق مدارکتون ایشون اصلا اینجا به دنیا نیومده که تابعیت بگیره.
– توی راه اینجا که بوده!
+ یعنی چی؟
– ببین آقا! من شش ماهه باردار بودم. قرار بود برا کادو پیشاتولد بچه‌م، بیام اینجا بزامش. خب؟
+ خب!
– یهو یه فیلم کمدی آبکی پردرآمد بهم پیشنهاد شد. خب؟
+ خب!
– هیچی دیگه فیلمبرداری سه ماه طول کشید. اصلا پلان آخر رو که گرفتیم بچه عین بروسلی لگد میزد.
+ خب!
– خب ما سریع رفتیم ترکیه و سریع نشستیم تو هواپیما که بیایم اینجا. این بچه احمق زد و تو هواپیما بدنیا اومد. الانم نه ترکیه کادوی اقامت بچه رو میده نه شما.
+ خب بچه‌تون روی آبهای آزاد به دنیا اومده. تو مرز هیچ کشوری نیست.
– خب من الان کادو چی بدم به بچه؟ الان یکساله بچه بلاتکلیف تو هواپیماست.
+ ببینین یه جزیره نیمه‌متروکه هست زیر همون جاییه که بچه به دنیا اومده. می‏تونم اقامتش رو موقتا اونجا بزنم.
– خوبه بزن. به خدا زیر چندهزاردلاری که باید روزانه بابت بلیط و پرستار بدم دارم میزام.
+ خواهشا اینجا نزایین.
– حب الخارج زایماننا ولی چشم!
+ پس من کارای اقامتش رو می‏کنم. فقط بهتره اسم بچه رو هم عوض کنین و از اسامی بومی جزیره بذارین.
– مثلاً چی؟
+ زارتونیباد
– نه اصلا! اسمش اسم تک‌تیرانداز ارتش هخامنشیه. من عاشق وطنمم. اسم بچه‌م حتماً باید ایرانی باشه.
+ خوددانید. خدانگهدار!
– بدرود!

ثبت ديدگاه




عنوان