الفرار
دو کس و‌ سه فرار

این رضامیرپنج مردی به غایت قلدر و قلچماق بود. شرارت و زعارتی در طبع او‌ مؤکد شده بود که لاتبدیل لخلق‌الله و با آن شرارت دلسوزی نداشت و‌ در کمین بود که برکسی خشم‌گرفتی و او را لت زدی و جفتک زدی و فرو گرفتی و تضریب کردی و المی بزرگ بر او زدی و آنگاه لاف زدی که من او را فرو گرفتم، هاه هاه. و عر عر.
تا بدان حد که دولت فخیمه‌ی انگلستان او را شایسته‌ی قلدری بر مملکت دانست. از آن سو کودتایی ترتیب نمود و سلسله‌ی قاجار تارومار نمود و دستور داد رضامیرپنج عهد و عیال از دهات به شهر آورد و بر تخت پادشاهی بنشیند و اینگونه سلطنت پهلوی شروع نمودی.
و خردمندان دانستندی که نه چنان است و سر می‌جنبانیدندی و پوشیده خنده می‌زدندی که وی گزاف‌گوی است.
از آن در باب وی به کام نتوانست رسید که قضای ایزد با تضریبها و‌ قلدریهای وی موافقت و مساعدت نکرد. چون به وزیدن بادی سوی دیار ناکجا آباد فرار نمودی و پسرش بر تخت پادشاهی نشاندی.
آن پسر نیز به رسم پدر به بادی از سوی ملت، در سنه‌ی ۱۳۳۲، ماه امرداد، گریخت چون پدر، اما دولت آمریکا به نیرنگ و فریب و کودتایی دوباره به ایران هولش دادی.
پسر که چند سالی مزدی‌خور آمریکا گشتی و دست‌وی بوسیدی، دوباره به بادی که این‌بار طوفان بودی از سوی ملت، در سنه‌ی ۱۳۵۷, به بیست‌و ششم ماه دی، دوباره گریختندی.
چنین سلسله کسی در دنیا ندیدی که دو شاه در پنجاه سال سه بار گریختندی و بزور اغیار به کشور هول دادندی. العیاذبالله.

ثبت ديدگاه