باب یکم: رئیس کیست و مرئوس چیست؟
رساله فی الکیاسه و الریاسه
۱۰:۰۱ ق٫ظ ۲۵-۰۸-۱۴۰۴
حمد و سپاس احد و صمد را که چرخ و فلک آفرید از جود خویش و انس و ملک خلق کرد از بود خویش و شکر که قلم داد به دست و رمق داد به تن تا بنگاریم ز هیچ رسالهای از برای هدایت سالکین ریاست و سیادت در کوی او تا مگر از ضلال به سوی فلاح درآیند و ره ز چه یابند و بدانند که با این امانت چند روزه چهها باید کرد مگر باقیاتی شود و صالحات.
اما در باب این رساله. شبی مرا در خواب حالتی دست داد و هاتفی خبر آورد که چه نشستهای که سی رفت و عیش ربیع، طیش خریف شد و آثار کهولت هویدا گشت و با این چنین زندگانی، ملائک عذاب گرز به دست در انتظارند و برخیز تا نفسی است سیئات را حسنه کن. پس سرآسیمه از خواب برخاسته و آب خواسته و خویش آراسته و روانه کلهپزی گشته، بدان امید که چشم و پاچه، زهر این خواب بشوید، لکن از سر برون نشد حتی به ترشی و نوشابه. پس بنشسته و غرق در اندیشه شدم که مرا چه باید کرد که در دل دانسته آمد بنشین و رسالهای در باب ریاست و مرئوسیت از خویش جای نه مگر الیالابد ره از بیره بر گمرهان و سالکان آشکار گرداند و آن آخته گُرز را رُز و جور را حور. پس شد این سطور که در ادامه آید باشد که مقبول افتد.
اما ای سالک طریق ریاست، بدان اول قدم در این ره آن است که بدانیم رئیس کیست و مرئوس چیست که عاشقین کویاش و عارفین سویاش فرمودهاند اول الدین معرفته و تا معرفت نباشد، سلوک جز اباطیل نیست.
پس ای سالک ره بدان که رئیس را معانی بسیار است و اهل علم و اهل فن و اهل دود و اهل دم بسیار تفسیر در آن بردهاند و اطاله کلام کردهاند و ره به جایی نبردهاند و هزار هزار از خلق را به ناکجا کشیدهاند. لکن در نظر عارفینی چون ما، رئیس آن است که ریاست دارد بر مرئوسان عملاً و خُلقاً و چون این معنا بدانی، نصف الطریق را طی نمودهای و باقی فسانه است. فیالواقع رئیس را تالی تلو خداوندگار دانستهاند، یعنی هرآنچه اراده باشد، مرئوس را جز اطاعت بیچون و چرا نشاید. پس آنکس که خویش خادم خلق خواند و غلام ایشان داند، رئیس نباشد مگر اهل ریا بوَد و باطناً آن باشد که در وصف رفت.
و اما مرئوس. مرئوس را لُغَویون چنین معنا کردهاند که هرکس زیردست باشد، خواه نسبی و خواه سببی که پیشتر خواهیم دانست. و نیز عارفین گفتهاند که اگر پیامبران را شبان و خلق را گوسفند انگاریم، پس رئیس چوپان است و مرئوس گوسفندان وی. و این اغنام بر دو قسمند. نخست آنان که مستقیمند و زیردستان بلافصل اویند که گوسفندوار باید مطیع امرش باشند مگر نسوان خوشبر و دلبر که تاج سرند و رئیس، خود گوسفند ایشان است. دویّم آنان که غیرمستقیمند که همان عامهی خلق کوی و برزناند و از ایشان هم مستنثنی باشند همانان که ذکرشان رفت.
ادامه دارد…

ثبت ديدگاه