پیام‌های یک سرباز آمریکایی به دوست اجتماعی‌اش
طنز روز | اردوی اجباری

پیام‌های یک سرباز آمریکایی به دوست اجتماعی‌اش

همش کار
امروز سر سیب‌زمینی سرخ کرده با رایان دعوایم شد. تا سرم را برگرداندم سیب‌زمینی‌هایم را دزدید. سر میز غذا حسابی خسته شدم از طرفی باید چشمم مدام به بشقابم می‌بود که چیزی کم نشود از طرف دیگر استیک خورد کن امروز نیامده بود و من مجبور شدم استیکم را خودم خورد کنم و با چنگال در دهانم بگذارم. اینجا فقط از ما کار می‌کشند.

نفت‌ بودار
کاش اردوی افغانستان را به جای اردوی سوریه انتخاب کرده بودم. کشتن راحت‌تر از هورت کشیدن است. اینجا از ما بیگاری می‌کشند ساعت ۲ نصف شب ما را بردند بیابان تا نفت هورت بکشیم و برای‌شان بفرستیم عراق. مگر سوریه‌ای‌ها خودشان دست ندارند که از هورت ما استفاده می‌کنند. چقدر آمریکا باید از خودش هزینه کند. تازه نفت‌شان هم بو می‌دهد، بی‌کیفیت است.

انتحارپسند
امروز یک انتحاری از کنارم رد شد و برایم دست تکان داد. خیلی ذوق کردم تا حالا یک انتحاری از نزدیک ندیده بودم. فیلم پوکیدنش را برایت فرستادم حتما ببین. راستی خوردن سیب‌زمینی بشقاب دیگران خیلی حال می‌دهد. اینبار رایان با من قهر کرد.

هیشکی تو نمیشه
عزیزم اینجا ما فقط کار می‌کنیم. دیشب نوبت گندم بود. اولین بار بود داس دست می‌گرفتم حس خوبی داشتم. باید به دفتر ابزار مرگم اضافه‌اش کنم. تازه گندم‌های‌شان هم بو می‌داد، اصل نبود. عزیزم ما اینجا فقط کار می‌کنیم، فقط کار. آن ویدیویی که دستم خورد و اشتباهی فرستادم را فراموش کن. آن‌ خانمی که در بغلم لم داده دوست اجتماعی‌ام نیست که همکارم است.

ثبت ديدگاه




عنوان