سالروز مبارزه با استعمار انگلیس
یه استعمار دیگه‌مون نشه؟

درباره اینکه در آغاز خلقت اول مرغ بوده یا تخم‌مرغ، همانقدر ابهام وجود دارد که درباره خلقت اولیه انگلیس و استعمار ابهام است. بررسی‌ها نشان می‌دهد، روزی که رفته‌بودند برای انگلیس شناسنامه بگیرند مأمور ثبت، اسم بلاد تازه متولد شده را گذاشته انگلیس و بعد اَنداز وراَنداز کرده که فامیلی را چه بگذارد و دیده «استعمارگر» فیت اندامش است. قضیه در خاندان سلطنتی به این صورت بوده که بزرگترها بالای سر قنداقه شاهزاده یا پرنسس تازه متولد شده می‌ایستادند و بچه که زبان باز می‌کرد و می‌گفت:«اَقِّه» می‌گفتند:«قبرس استعمار شود.» یا بچه که می‌گفت:«مااا» ظنی به مامان گفتن بچه نمی‌بردند و می‌گفتند استعمار «مالزی» را می‌خواهد. مورد بوده که پرنسس مزبور جیغی کشیده و تشخیص اینکه اول چه حرفی به زبان آورده سخت بوده به همین منظور فرمان استعمار استرالیا، جبل الطارق، ایرلند و هنگ کنگ را با هم صادر نمودند تا کار از محکم کاری عیب نکند.

 در تاریخ خانواده سلطنتی نقل شده که روزی شاهزاده آلبرت در سال ۱۸۸۰ بعد از شکار وارد کاخ شده و به ملکه ویکتوریا چشمکی زده که «یه چای دو نفرمون نشه؟» ملکه هم که در کابینت زیر گاز را باز کرده دیده، ای داد بیداد، چای تمام شده و این گونه شد که ارتش انگلیس به سمت هندوستان گسیل شد برای گرفتن دو پیمانه چای.

 حالا اینکه حضور ارتش تا سال ۱۹۲۰ طول کشید احتمالاً به خاطر دیر دم بودن چای بوده که به مرحله تست شاهزاده نرسیده وگرنه انگلیس را چه به استعمار!

 البته حضور انگلیسی‌ها برای هندی‌ها بد هم نشد، چون کنف‌هندی‌شان که نخ‌کش می‌شد و چرم طبیعی‌شان که بوی گاو می‌داد و پنبه‌شان را که تشکش برای دیسک کمر مضر بود را هم انداختند به انگلیسی‌ها. از طرف دیگر هم، هندی‌ها که دیدند این سینمای بالیوودی و عشقولانه‌هایش موجب افزایش افسارگسیخته جمعیت کشورشان شده دست به دامن انگلیسی‌ها شدند که طرحی نو دراندازند. انگلیسی‌ها هم برای تعدیل جمعیت طی حدود ۴۰ سال، بیش از ۱۰۰ میلیون هندی را با طرح‌های نویی شامل قحطی، دربه‌دری، بهداشت اسفبار، از صحنه شلوغ جمعیت ترک دادند.

 خاطره چای خوردن دونفره شاهزاده و ملکه این‌چنین ادامه یافت: شاهزاده آلبرت که بالاخره چای را به ملکه ویکتوریا رساند روی مبل لم نداده بود که ویکتوریا با گفتن «ای وای نفت نداریم، از کجا نفت بیاریم»، که ویلیام دارسی آن وسط خوش شیرین‌بازی در آورد و گفت:«از سرای ایرا…نه چیزه از ایران نفت میارم براتون» و بدین گونه امتیاز ۶۰سال بهره‌برداری از نفت ایران را هم برای انگلیسی‌ها هدیه آورد. 

شاهزاده و ملکه هنوز ننشسته‌بودند برای خوردن چای که چون دیدند چای بدون خرما، آن‌هم نوع بوشهری‌اش، مزه تلخ قهوه هم نمی‌دهد، باز از جنوب، گسیل شدند به سمت ایران. که البته با مقاومت جانانه مردم بوشهر به رهبری رئیسعلی دلواری مواجه‌شدند. ۳سپتامبر ۱۹۱۵ مصادف با ۱۱شهریور ۱۲۹۴ به همین مناسبت سالروز مبارزه با انگلیس نام گرفت.

ثبت ديدگاه