عشق، فقط استاد

بچه مثبت، خجالتی، کم‌رو
تازه وارد، جناب دانشجو

فرقِ مو کج، لباس‌هایش صاف
هست جنسش مذکر امّا داف

درس‌خوان، نکته‌سنج، وقت‌شناس
کِرَشِ نصفِ دخترانِ کلاس

گونه‌ی نادری‌ست در دل تِرم
پاستوریزه، بدون میکروب و کِرم

قبل استاد می‌رسد به کلاس
روی درس و کتاب و جزوه پلاس

شده آقا، چماق استادی
مایه‌ی سلب هرچه آزادی

ترم یک، ترم دو، چنین سر شد
ترم سه، وضع جور دیگر شد

کم‌‌کم این اسوه‌خان دانشگاه
چشم خورد و سقوط کرد به چاه

رفته رفته به جز حساب و کتاب
اهل دل گشت و اهل سیخ و کباب

لابه‌لای دروس دانشگاه
متعلّم شد او به علم نگاه!

شده بود اهل جزوه‌گردانی…
به همان شیوه‌ای که می‌دانی

جزوه‌ها گرچه خوب و خوانا بود
گَنگِ علمی‌شان چه بالا بود!

هی چت و هی تماس پشت تماس
می‌فرستاد هی ایموجی خاص?

آخرش در نزاع عقل و دِلَش
گفت: گوربابای درس، وِلَش!

درسِ استاد شد بهانه‌‌ی او
فرصتِ لاوِ نوبرانه‌ی او

پر زد آن نمره‌های دائم بیست،
رفت اسمش میان مشروط‌لیست

گفت با خود فدای روی گُلَش!
زندگی بازیی‌ست مثل کِلَش

دیگر اکنون زمان ابراز است
نوبت فاش گفتن راز است

رفت تا عرضِ عشقِ بر دختر…
دختر آمد کلاس با شوهر

دلش افتاد عینهو چینی
فیلم هندی مگر نمی‌بینی؟!

باقیَش که نگفته هم پیداست
ولی خواننده اهل عشق و صفاست

پس بیا، تا تهش بشو همساز
_چیه این فیلم‌هایِ با تهِ باز ؟!_

ماند او و دل و دماغ خودش
می‌مکید از غمش سماق خودش

قصه‌اش گرچه بود فوق درام
ماند او در وصال خود ناکام

ولی شد باز اسوه‌خان کلاس
با همان سبک و آن شمایل خاص

فرق ِمو کج، لباس‌هایش صاف
دکمه‌ی غیرِ علم زد، تِرن آف

در تمام زمان تحصیلی
دیگر او ماند ناز و گیگیلی

جمله‌ای ماند از آن جناب به یاد
«عشق باشد فقط خودِ استاد!»

ثبت ديدگاه