اندر حکایت روشن‌فکران قدیم
شهر باید شهر فرنگ باشد

همه کسانی که حتی کمی تاریخ، یعنی یه ذره هم خوانده‌اند می‌دانند که تمام شاهان قاجار بالاتفاق هوای مردم را داشتند و برای این‌که آب در دل مردم تکان نخورد، کلیه تصمیم‌ها را خودشان تنها می‌گرفتند. تنهای تنهای تنها.

تاجران و جهان‌گردان وقتی در جهان گشتند فهمیدند که شاه، دست تنها خسته می‌شود و شاه خسته حالی به احوالش نمی‌ماند و نمی‌تواند به حرم‌سرایش هم برسد، چه رسد به اداره امور کشور.

آنها به مردم گفتند چه نشسته‌اید که در باقی کشورها مجلس اختیارات شاه را تعیین می‌کند و در کشور ما مادر و همسر شاه!

مشروطه‌خواهان رگ غیرت‌شان گل کرد و قیام کردند تا مجلس مشروطه ایجاد شود.

از آنجا که روشن‌فکران آن زمان به آیین روشن‌فکری مسلط بودند، همه قانون‌ها را واو به واو و گاهی هم نون به نون از روی قانون فرنگی‌ها کپی کردند تا آن‌چنان رونق اقتصادی ایجاد شود. آخر ایرانی‌ها را چه به قانون نوشتن؟

البته وقتی که قانون مشروطه نوشته شد بعضی‌ها با آن مخالفت کردند که خیلی قابل اهمیت نبود، چون دولت همه آنها را به اعدام محکوم کرد.

آنها می‌گفتند بعضی از این قانون‌ها مخالف دین اسلام است و مشروطه باید مشروعه باشد؛ اما منورالفکرها (همان روشن فکرهای خودمان) قانون‌ها را از فرنگ آورده بودند. طبیعتاً اگر این قانون‌ها دست‌کاری می‌شد دیگر قانون‌ها، جامعه مدنی ایجاد نمی‌کردند.

یکی از معروف‌ترین اشخاصی که در جریان مشروطه به شهادت رسید «شیخ فضل‌الله نوری» بود. کسی که حتما سوالاتی که در امتحان تاریختان از او آمده را به یاد دارید. اگر هم به یاد ندارید، پس نیاز به تلاش بیشتر دارید. سریع بروید و مجدد آن را بخوانید. (الان که نه. بعد از تمام کردن این متن.)

او کسی بود که جانش را برای شریعت و وطن داد و تنها گناهش این بود که مردم اندازه او نمی‌فهمیدند. (خب حالا می‌توانید بروید.)

ثبت ديدگاه