نگاهي به كتاب داستانهاي طنز "تلخ عين عسل"، ترجمه اسدالله امرايي
تلخ عین عسل!

راه راه: اگر تاحالا داستانهای کوتاه طنز از کشورهای مختلف را باهم و یکجا ندیده اید، اگر دوست دارید از خواندن داستانهای کوتاه دست چین شده لذت ببرید، اگر اهل مطالعه هستید یا نیستید، پیشنهاد می کنم این کتاب جمع و جور را بخوانید!

تلخ عین عسل، توسط انتشارات ایران و در سال ۱۳۹۱ به بازار فرهنگ آمده است. این کتاب، مجموعه ای است از داستانهای کوتاه طنز از کشورهای روسیه، آمریکا، لهستان، مکزیک، نیکاراگوئه، برزیل، شیلی، آرژانتین، ایرلند، ترکیه، لیتوانی، یمن و… که با سلیقه اسدالله امرائی برگزیده و توسط خود وی ترجمه شده اند. ترجمه سلیس، روان و راحت کتاب، لذت خواندنش را دوچندان می کند و در عین حال – به طرز عجیبی – پیام و نقد موجود در داستان ها از فضای فرهنگی و اجتماعی کشورمان دور نیست و خواننده تا پایان کتاب کمتر احساس می کند که داستانهایی از دیگر کشورهای جهان را می خواند.

در این ۲۹ داستان طنز به مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مردم و دولت ها پرداخته شده و ضمن آنکه نشان می دهد تقریباً همه مردم دنیا با مشکلات کمابیش یکسانی دست و پنجه نرم می کنند، بعضاً این مشکلات را ریشه یابی کرده و گره اصلی را به مخاطب فهیم داستان، نمایانده است. مانند داستان “رام کننده شیر” که به بوروکراسی کُشنده اداری و دیکتاتوری مدیران رؤسای ادارات و سازمانها می پردازد. یا داستان “نماینده ویژه رئیس جمهور” که به نقد پست های خودساخته برای افراد بیکار پرداخته است. همینطور داستانهای “غاز افسونگر” و ” در جستجوی شهر بدون دیوانه” که معضلات خرافی و اجتماعی مردم و جوامع بشری را به بوته نقد کشانده است.

تعداد کمی از داستانهای این مجموعه اما به دلایل مختلف، از جمله تفاوتهای فرهنگی و انتخاب نامناسب، نمی توانند ارتباط خوبی با خواننده برقرار نموده و آنطور که باید و شاید پیام خود را که با قلم طنز ارائه شده، به مخاطب منتقل کنند. البته ترجمه خیلی خوب اسدالله امرائی نیز حریف این بُعد فرهنگی نشده است. مانند داستانهای”مرده خیزان”، “اژدهای پنجاه و یکم” و”آن قوطی کنسرو لعنتی”. اغلب این داستانها که به نظر می رسد در برقراری ارتباط با مخاطب ایرانی و پارسی زبان موفق نبوده اند، کاملاً بر مبنای افسانه یا روایتی فرهنگی – تاریخی از همان کشور مبدأ نگاشته شده اند و قطعاً خوانندگان همان منطقه، با پیشینه و پیام این داستانها آشنا هستند اما مخاطب ایرانی به دلیل همین ناآشنایی، نمی تواند منظور داستان را دریابد یا به پیام و نقد نهفته در آن پی ببرد چه رسد که باید در عین این فهم، به آنها بخندد. مرحوم ذبیح الله منصوری برای اینگونه موارد، توضیحات کامل و نسبتاً مبسوطی را درباره موضوع داستان به خواننده ارائه می داد تا این نزدیکی فرهنگی و اتصال حافظه تاریخی را – هرچند مصنوعی – ایجاد کند.

اگر بخواهیم به عنوان نمونه، یکی از شیرین ترین داستان های کوتاه این مجموعه را پیشنهاد کنیم، باید همه آنها را تک به تک اینجا بیاوریم و چون این کار مقدور نیست و علاقمندیم که شما اصل کتاب را بخوانید، تنها به ذکر یکی از داستانها قناعت می کنیم:

بازی بزرگان

(سرگیو رامیرز – نیکاراگوئه)

تعدادی از دوستان و آشنایان لشکری و کشوریتولد حضرت ریاست جمهوری را در یکی از گاوداری های بی شمارش که رو به دریا بود، جشن گرفته بودند. بعد از صرف غذا و اتمام مراسم رسمی و سخنرانی ها و تعارفهای بی سروته، میهمانان به فکر افتادند راهی بیابند تا ایشان رااز افسردگی و کسالت درآورن. عالیجناب رییس جمهور اخلاقشان به هم ریخته بود. یکی لودگی می کرد، یکی می رقصید یکی شوخی های بی مزه پیش می کشید و خلاصه هرکه هرچه در چنته داشت به کار زد اما هیچ کدام افاقه نکرد.

گارد محافظین آماده شد، رییس جمهور فرمودند اتومبیل را بیاورند. درست در همین موقع وزیر فرهنگ فکر بکری به سرش زد. او ذوق زده پیشنهاد یک بازی را طرح کرد و اسم آن را “ویلیام تل” بازی گذاشت. در توضیح روش بازی گفت”میهمانا عالی مقام که شرف حضور دارند مفتخر می شوند میوه ای بر سر بگذارند و چون تیروکمان نداریم مقام عالی ریاست جمهوری با تپانچه میوه را بزنند”

مقام ریاست جمهوری بدشان نیامد. وزیر فرهنگ بلافاصله خود پیش قدم شد و انبه ای را که همسرش با دلشوره به او داد، ذوق زده گرفت و روی سرش گذاشت. رییس تشریفات، اسلحه و مهمات جعبه اسلحه را در برابر ایشان گرفت. عالیجناب تپانچه کالیبر ۴۵ اسمیت اندوسن دسته صدفی را انتخاب کرد.

همانطور که بعضی انتظار داشتند گلوله کاری بود و مغز وزیر را به دیوار پاشید. انبه بدون آنکه خش بردارد به زمین افتاد.

مراسم تشییع جنازه وزیر فرهنگ با شکوه تمام برگزار شد(ص ۴۷)

 

ثبت ديدگاه




عنوان