معرفی کتاب «خاطرات حسنعلی خان مستوفی»
فداکاری در راه وطن یا سلطنت به صورت پاره وقت!
۱۰:۵۶ ب٫ظ ۲۶-۰۷-۱۳۹۵
راه راه: “حسنعلیخان مستوفی برای کارگزاران سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این مرز و بوم، نام و چهرهای شناخته شده است و به جرأت میتوان گفت که در صد سال گذشته، ایشان بیشترین تأثیر را در روند تحولات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ایران داشتهاند. نثر موجز و بیان صادقانه ایشان در نگارش خاطرات به قدری جذاب و گیراست که خواننده اثر را دچار شگفتی میکند.”
بخشی را که خواندید گزیده ای است از کتاب طنز «خاطرات حسنعلی خان مستوفی» به نگارش ابوالفضل زورویی نصرآباد شاعر، طنزپرداز و پژوهشگر معاصر که همکاری با نشریاتی چون گل آقا، همشهری، جام جم، ایرانیان، انتخاب، زن، مهر، کیهان ورزشی، بانو، جستجو، عروس و تماشاگران را در کارنامه ی هنری خود دارد.
این کتاب اثری شگرف و اعجاب آور است که نویسنده در آن به بیان خاطرات شخصیتی بلکل خیالی به نام حسنعلیخان مستوفی می پردازد، شخصیتی که از بنیان وجود خارجی نداشته و کاملاً ساخته و پرداخته ی ذهن خلاق نویسنده است. در واقع می توان گفت زورویی در این اثر دست به خلق دو شخصیت خیالی با عناوین «حسنعلی خان مستوفی» و «میرزا حسین پیشکار زده است»، که یکی به تقریر و بازگویی خاطرات دیگری مشغول است زده است.
این کتاب به گفته ی خود زورویی از سری نوشته جاتی است که در ستون های طنز هفتگی روزنامه ی «مهر» و پس از آن نیز روزنامه ی «همشهری» به چاپ رسیده است.
زورویی در این اثر به روایت و زبانی کلاسیک به سبک ادبیات دوران قاجار به بیان خاطرات «حسنعلی خان» دست زده است. روایتی که میشود رد پای آن را در آثار متفاوت و بکری همچون «روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه» جست.
هر چند که یکی از مختصات طنز اغراق و مبالغه است که این مطلب نیز به بهترین شیوه در نگارش کتاب انجام پذیرفته اما این اغراق و مبالغه در پرداختن به شخصیت «حسنعلی خان» و بازگویی خاطراتش، به قدری است که باورپذیری آن را به شدت برای مخاطب سهل و آسان کرده است و از نقاط قوت آن نیز به شمار می رود تا آنجا که نویسنده در مورد آن گفته: ” زبان من در این روایات زبانی رسمی بود و شاید به همین دلیل هم بود که مخاطبان متن را جدی گرفتند. حتی در روزنامه همشهری با وجود انتقاد و اعتراض من در ذیل ستون عنوان میکردند مطالب این بخش طنزآمیز است اما در عمل کسی به آن توجهی نداشت. این اتفاق تا جایی بود که تا مدتها در ایمیل من نامهای از دانشجویی در دانشگاه کلمیبا ارسال می شد مبنی بر اینکه در حال تألیف کتابی است و دوست دارد درباره این شخصیت در کتابش متنی بنویسد و خواستار منابع بود. “
ماجرای دعوت و خاکساری رضا شاه پهلوی از «حسنعلی خان» برای شرکت در مراسم تاجگذاری، حضور و دیدار با چارلی چاپلین، هیتلر، آندره مالرو, برشت و صادق هدایت و نیز شرح موضوعاتی مانند نحوه ورود موسیقی به ایران و یا بررسی بنیان فرهنگستان در ایران، همگی موضوعات و اتفاقاتی است که با توجه به اشراف کامل نویسنده به آنها به شیوه ای کاملاً استادانه بدان پرداخته شده است.
در بخشی از این کتاب۲۴۴ صفحه ای که طرح جالب روی جلد آن نیز بخشی از بار طنز کتاب را به دوش می کشد می خوانیم:
” چاپلین، اصالتاً انگلیسی بود و سلسله نَسَبَش با پنج واسطه به «آرداواز» خان ارمنی میرسید که در ایام سلطنت قاجار ساکن محله درخونگاه تهران بود و بعدها به انگلیس مهاجرت کرده بود. انسانهای بزرگ، متعلق به هیچ سرزمین و کشوری نیستند، بلکه متعلق به تمامی بشریتاند. بنابراین، ایرانیالاصل بودن مرحوم چاپلین، موجد افتخار و مباهات نیست. این مسئله صرفاً بدان جهت عرض شد که ابنای وطن بدانند که این مملکت، چه مایه در پیشرفت فرهنگ و هنر جهان مؤثر بوده است. اصالتاً مملکتی که ابن سینا، ابوریحان، رازی، پسران هیثم، غیاثالدین جمشید کاشانی، حضرت استادی سِر پروفسور حسنعلی خان مستوفی، خوارزمی، خواجه نصیر و بسیاری عالِمان گرانقدر دیگر به جهان هدیه کرده است، چه نیازی به جعل افتخارات دارد؟”
« توضیح از بنده گناهکار، میرزا حسین پیشکار…»
سید مهدی شجاعی نویسنده و طنزپرداز برجسته کشورمان، مدیر انتشارات نیستان و ناشر کتاب مذکور نیز ضمن اشاره به این مطلب که می توان این اثر را یک رمان فاخر ادبی به حساب آورد افزود:” این کتاب همه خصوصیات یک رمان را داراست. خاطرات حسنعلی خان مستوفی به نظر من یک رمان ساختارشکن فاخر است. در تاریخ طنز فارسی نیز اثری اینچنین خلق نشده و این خاطرات در میان این دست آثار نیز بیبدیل است.”
شایان ذکر است که نام و فامیل حسنعلی خان مستوفی به گفته ی خود نویسنده از نام و فامیل پدرش یعنی همان حسنعلی خان مستوفی گرفته شده چنان که زورویی در این باره می گوید: “: نام حسنعلی خان نام پدرم است و مستوفی نیز نام روستایی که پدرم در آن ساکن بود. من در ابتدا سعی کردم که شخصیتی با نام حسنعلی خان که البته نام پدرم بود بسازم و نام خانوادگی او را به همین دلیل مستوفی گذاشتم. هم چنین تمام تصاویر استفاده شده در کتاب نیز تصاویر پدرم است. “
کتاب «خاطرات حسنعلی خان مستوفی» را شاید بتوان تا اندازه ای با کتاب “تذکره المقامات” زورویی که قبل تر از این از همین نویسنده به چاپ رسیده است مقایسه نمود هر چند که خود زورویی معتقد است درنوشتن «تذکره المقامات» به یک موضوع که آنهم عنصر زمان بوده است کم توجهی کرده و این چیزی است که در کتاب «خاطرات حسنعلی خان مستوفی» کمتر به چشم می خورد.
و در آخر اینکه این کتاب «خاطرات حسنعلی خان مستوفی» اثری است ماندگار که در روزگار دوری زرویی از طنز پردازی نگاشته شده، دورانی که گویا نگاه عامه اجتماع به وی در قالب یک هنرمند طناز دیگر برای او چنان اعتبار و ارزشی نداشته.
گزیده ای از کتاب
فداکاری در راه وطن یا سلطنت به صورت پاره وقت
بعداظهر روز چهارم اردیبهشت۱۳۰۵ راننده دربار با هماهنگی قبلی به منزل این بنده آمد. روز قبل از آن، نامه ای به این شرح به دستم رسیده بود:
«حضرت استادی جناب آقای حسنعلی خان با سلام و عرض ادب و احترام،
در نهایت افتادگی و خاکساری ار آن جناب، مسألت دارد که در صورت امکان، عصر فردا بر این بنده منت نهاده، کاخ گلستان را به قدوم مبارک، متبرک فرمایید. شرکت حضرت عالی در مراسم تاج گذاری این حقیر موجب سرافرازی دولت و ملت است.»
بنده ی کمترین «رضاخان سردار سپه»
۳/۲/۱۳۰۵
«تا پیش از کنفرانس یالتا، در سیاست، کسی را برتر از خود نمی دیدم. علی رغم میل قلب، ناچارم اعتراف کنم که با علیاحضرت ملکه موافقم.
در تمامی طول کنفرانس در مقابل حسنعلی خان مستوفی، خود را یک طفل دبستانی می دیدم.»
«وینستون چرچیل»
« وقار و متانت و دانش این مرد (حسنعی خان مستوفی) انسان را شگفت زده می کند. بعد از مرگ «پیر» دیدن هیچ مردی به اندازه ی او مرا خوشحال نکرد.»
«ماری کوری»
یه جا نوشتین زورویی!!??