به مناسبت روز دانشجو
کاردانشجویی

راه راه: امروز سوار تاکسی شدم، گوینده رادیو با تمام انرژی می گفت: کار که عار نیست،کار جوهر آدمه… از اونایی بود که معلوم بود صدنفر بهش فحش داده بودن «نفست از جای گرم در میادااا!»
راننده طوری بهم نگاه می کرد انگار مخاطب گوینده، منم! از نگاه چپ چپ راننده عرق شرم روی جبینم شره می کرد…
مجری انقد از کار گفت وگفت که گفتم الان راننده ماشینو نگه میداره، فرمونو فرو می کنه تو حلقم!
داشت با نگاهش کبودم می کرد، خواست نطقشو شروع کنه: والا ما جوون که بودیم می رفتیم‌پادویی… که گفتم من پیاده میشم. با عصبانیت کرایه رو گرفت و پرت کرد رو داشبرد.

 

تو دانشگاه چشمم خورد به اطلاعیه
کار دانشجویی
فرصت محدود
با حقوق مکفی
با امکانات پذیرایی و محیط گرم و صمیمی
برای هماهنگی‌به امور دانشجویی مراجعه کنید.

 

منم که فکر می کردم راننده هنوزم داره تعقیبم میکنه، گفتم راس میگه کار ریخته برم جمعش کنم.
رفتم و فرم پر کردم. تمام گزینه های فرم از آشنایی به نرم افزارهای پیشرفته و به روز تا روابط عمومی بالا و… نشون می داد حتما کاری هست که بتونم شهریه امو بدم و بعد از چند ماه غذای سلف نخورم.
روز مقرر رفتم تا شروع کنم. چندتا ورقه دادن دستم و گفتن از اینا کپی بگیر حسی که داشتم حس یک کارگر کله پاچه ای بود که دستش تا آرنج رفته بود تو روده بزرگه گوسفند…
زبونم بند اومده بود با دهن نیمه باز گفتم پس امکانات پذیرایی، محیط گرم و صمیمی چی میشه؟!
آقاهه گفت: جعفر یه چایی بیار برا آقا
خودم فهمیدم محیط گرم و صمیمی هم حتما همون حرارت دستگاه کپیه!
پس اون تخصص رو برا چی پرسیدن!
با حالت تحقیر شده گفتم حقوقش چقدره ؟ گفت روزی۶ تومن…!

ثبت ديدگاه




عنوان