شعر طنز
بانکداری فوق اسلامی

راه راه:

ای فدای تو هم دل و هم جان
وی شده صحبت تو، ورد زبان

تا شود مشکل تو حل، دادند
دست در دست هم، زمین و زمان

از چه ماندی مجرد و تنها !؟
ترک دلبر نموده ای اینسان

بحث خرج و مخارجش شاید
کرده فکر و دل تو را داغان

واقعا درد تو اگر مالی‌ست
دارد این درد، البته درمان

کرده حل مشکل مخارج را
بیـگمان بانکِ داخل ایران

می دهد زود، وام بی نوبت
هم به تو، هم به همسرت یکسان

هست مقدار وام، فوق نیاز
عاری از سود و دیرکرد و فلان

الغرض کرده بانک ایرانی
سختی ازدواج را آسان

و لذا انتهای خوشنامی‌ست
بانکداری فوق اسلامی‌ست

 

ای که هستی پر از نداری ها
کرده عاصیت، بی قراری ها

نیست کاری مناسب شأنت
که جدایت کند ز خواری ها

گرچه تحصیل کرده ای، هستی
باز راضی به حمل گاری ها

نه ریالی درون سیبایت
نه دلاری درون جاری ها

شده دیگر خراب، آمالت
ریخته کوه استواری ها

شغل آزاد هم که قبلا بود
شده نایاب چون اداری ها

نه توان خرید مسکن هست
و نه حتی همین اجاری ها

باز حل می شود همین مشکل
بیگمان توی بانکداری ها

می دهد وام اشتغال به تو
وام هایی ز سود، عاری، هاااا

و لذا انتهای خوشنامی‌ست
بانکداری فوق اسلامی‌ست

ثبت ديدگاه




عنوان