او درازهی نماینده نجیب سروان بود. سریع سرش را روی زانو گذاشتم و خونهای پخش شده روی صورتش را پاک کردم. با دست پاچگی گفتم: آقای درازهی! چرا چیزی نگفتین؟ چرا از خودتون دفاع نکردین؟
همین چند روز پیش که رفته بودیم دربی، کمی هیجان روی ما هم خالی شد و به همراه 183 نفر دیگر به مرحله بعد رفتیم. من خودم به عمویم گفتم که مصدوم فایده ای ندارد و باید مثل مورتال کامبت 6، بزنیم چشم و چال طرف را کف خیابان بریزیم.