روز ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ ساعت ۱۳:۰۸ به وقت تهران محمدرضا پهلوی آخرین پادشاه ایران، برای دومین بار از ایران طلاق عاطفی گرفت و ایران را ترک کرد. البته در این میان عد‌ه‌ای بر این باور هستند که محمدرضا پهلوی فرار کرده که این ادعایی بیش نیست. مورخان می‌گویند: «فرار در صورتی پدید می‌‌آید که فرد فرار‌کننده از زیر سیم‌خارداری، تپه‌ای، کوهی، کمنی و از این موارد عبور کند که درباره او این موارد رخ نداده و با هواپیمایی ایران ایر، بدون آرایش و پوشیدن لباس زنانه و با کت شلوار رسمی صورت گرفته است.»

کارگردان بزرگ سینما می‌گوید: «فیلم فرار از زندان برگرفته از زندگی محمدرضا پهلوی و پدرش است.» اما فرح دیبا (منبع پول توجیبی شاهزاده رضا پهلوی یا به عبارتی همسر محمدرضا پهلوی) در پاسخ به این ادعا گفته است: «فرار از زندان تحریف زندگی همسرم را به نمایش گذاشته و فیلمی که حقیقت زندگی او را به زیبایی نشان می‌دهد کارتون میگ‌میگ است.»
خب برویم سر اصل مطلب که اصلا چه شد که او فراری، ببخشید تَرکی، یعنی ترک‌کننده شد.
قضیه از این قرار بود که وقتی انقلاب مردم ایران داشت اوج می‌گرفت، شاه بوی الرحمانش به مشامش خورد. از آن‌جهت که محمدرضا ژن ترک را از پدر به ارث برده بود، بار و بندیلی به ارزش ده‌ها میلیون دلار را در سرعتی زیاد که خود سرعت نور هم این مرحله را رد نکرده است، جمع کرد و عازم فرودگاه شد.

خارجکی‌ها که صدای اعتراض انقلاب ایران آن‌ها را به ویبره انداخته بود، به محض ورود محمدرضا و عیالش به کشورشان می‌گفتند: «ما امشب رو مهمان داریم، برو کشور بغلی.» محمدرضا هم با لب و لوچه‌‌ای آویزان می‌گفت: «من که نفت و گاز کشورم رو دو دستی دادم، بروم بغلی؟!» آن‌ها هم با گفتن «بله، بغلی!» او را از این کشور به آن کشور پاس می‌دادند.
خلاصه محمدرضا بعد از چند مدت ویلان‌و‌سیلانی، بالاخره به عیال گفت: «یک چند هفته از ویزای USمان مانده، بگذار یه رویی هم به کارتر بزنیم. شاید به حرمت این دیسک کمر که ماحصل دولا و راست شدن جلوی‌شان است، راه‌‌مان بدهند.» عیال و بچه‌ها هم به اجماع رسیدند که تیری است در فاضلاب و امتحان خواهیم کرد.
پهلوی دوم با ارسال نامه‌‌‌ای به کارتر اجازه ورود به آمریکا را گرفت و کارتر به او و خانواده‌اش اجازه داد که با نام مستعار در دارالمجانینی در این کشور زندگی کنند؛ اما از آنجایی که هر دیوار موش دارد و هر موشی گوشی و هر گوشی به دهانی وصل است. خبر اقامت او و خانواده‌اش به گوش ایران رسید و چون استفاده پوشک بزرگسالان هنوز در آمریکا رایج نشده بود، شاه ایران را از کشورشان دیپورت کردند.