جلسه محرمانه سران
تمرکزها برای کجا به صدا درمیآیند؟!
۸:۰۷ ب٫ظ ۲۵-۰۷-۱۴۰۱
روز/ داخلی/ مرکز همایشهای کاخ سفید
وزرا و سناتورها نشستهاند که جو بایدن وارد میشود. حضار ادای احترام کرده و مینشینید.
بایدن: سلام به وزرا و سناتورز عزیز. ببخشید که طول کشید. همیشه شماره ۸ میگرفتیم، امروز شماره ۸ نخورد بهم. تا وزیر تدارکات بره بازارروز واشینگتون یه بسته ۹ بگیره بیاد، یه کم دیر شد.
سناتور ارشد: قربان اگه ناراحت نمیشید ما این وریم. برگردید لطفاً.
بایدن: آهان، بله. خب امروز چرا اینجاییم؟
وزیر امور خارجه: قرار بود که تحریمهای جدید مقامهای ایرانی و عوامل اونا توی منطقه رو به شورا بذاریم.
بایدن: گذاشتیم که.
وزیر امور خارجه: بله.
بایدن: بازم تکرار میکنم که شما بهترین بازیکن بیسبال این کشور هستید.
وزیر امور خارجه: قربان، اون یکی دیگهس. من وزیرتونم. داشتیم از تحریمها میگفتیم.
بایدن: آخ، آره. خب بگو.
وزیر امور خارجه: یه پونزده تا مسئول و هیفده هیژده تا ارگان دولتی ایرانی دیگه هم هستن که دیدیم حیفه اینا تحریم نشن.
بایدن: خب… تحریم کنید.
دود سفید رنگی با صدای طولانی و بلند که نادیده گرفتن آن غیرممکن است، فضای کاخ سفید را در برمیگیرد. بایدن همزمان سرفه میکند و دستش را برای دست دادن روی هوا میگیرد. نخستوزیر دستش را گرفته و سر جایش برمیگرداند.
بایدن: ادامه بدید.
مشاور امنیت ملی: ما همه میدونیم این سرفهها الکیه. راحت باشید.
نخستوزیر: برگردید و راحت باشید. ما این طرفیم.
بایدن: بله. عرض میکردم. این روزها باید حمایت رسمیمون رو متمرکز کنیم به معترضین خیابانی ایران…
دود انباشته شده در کاخ سفید بیشتر و بیشتر میشود.
بایدن چشمانش را میمالد.
بایدن: میگفتم. ناآرامیهای ایران نباید تموم بشه. یعنی باید نذاریم. متمرکز باید پیش ببریم. یه کم هم شیر از عربستان بگیریم میتونیم همه رو تغذیه کنیم. هرچی هم خودمون توان داریم باید بذاریم.
وزیر کشور: البته توانمون رو باید روی خودیها هم…
بایدن: خودی یعنی چی؟ یادت رفته رییس جلسه کیه؟
بایدن به نخستوزیر نگاه میکند.
بایدن: مگه نگفتی من ربیسم؟!
وزیر کشور: قربان، شما رییس هستید، بله. اصلا همین کارای شما، نمک جلسهس. منظورم از خودی، شهرهای خودمونه. بومیهامون از یه طرف شاکیان. سیاهپوستامون از یه طرف دیگه. دیگه پلیسای ایالتهامون خسته شدهن. ارتش هم احتمالا بگیم بیان کمک.
بایدن: هرچی نمیخوایم با ایران مذاکره کنیم، خب با اینا مذاکره کنید. دیگه مذاکره با اینا عین سران ایرانی نیست که همیشه دوسه تا بهونه بیاریم و نصفهکاره ولش کنیم و پا شیم بیاییم. دیگه اینا رو من نباید بهتون یاد بدم که. من کارای مهمتری دارم. باید تمرکز کنم.
بایدن دستش را برای دست دادن روی هوا نگه میدارد. دوباره نخستوزیر دستش را گرفته و سر جایش برمیگرداند.
وزیر کشور: قربان، نشدنیه ها… از من گفتن بود.
بایدن: کلت کمری هم بدید به پلیس کشور.
وزیر کشور: دارن.
بایدن: وینچستر بدید.
وزیر کشور: دارن.
بایدن: ارتش هم بگید بیاد.
وزیر کشور: گفتم میآن دیگه.
بایدن: خب دیگه، حله. فقط بگید جایی این سیاها رو بکشن که دوربین نباشه.
وزیر کشور: آخه…
بایدن: آخه نداره. همین که گفتم. اما… شد مذاکره اَخه، حمایت و تمرکز از شورش ایران خوبه. تمام.
با افزایش تپش قلب بایدن، دود سفید سالن به رنگ سیاه تغییر میکند و چند تن از وزرا، سرخ و سفید شده و روی زمین خرغلت میزنند. بایدن دوباره دستش را بالا میآورد و یا هوا دست میدهد و لبخند میزند. با روشن شدن چراغ هشدار سالن، ماسکهای اکسیژن از بالا آویزان میشود. درهای اضطراری نیمهباز هستند که همه سالن را ترک میکنند.
ثبت ديدگاه