هنر برحق بودنِ همیشه (۳)
دست گذاشتن روی صغری و کبرای کاذب!
۱:۰۳ ق٫ظ ۲۰-۰۹-۱۴۰۳
برداشتی آزاد و نقیضهوار بر کتاب «هنر همیشه برحق بودن ـ آرتور شوپنهاور»
چهار. دستت را رو نکن.
در شروع تا اواسط بحث، شما باید مقدمات را طوری بچینید که اندکاندک و درهم و برهم باشد. اینگونه بدون جلب توجه، هدفتان را در طرفِ مقابلتان میگنجانید. حالا اگر این مقدمات جواب نداد چطور؟ مقدماتِ مقدمات را باز درهم و برهم در طرفِ مقابلتان میگنجانید. اگر مقدماتِ مقدمات نشد چه؟ مقدماتِ مقدماتِ مقدمات و… تا کمکم امتیازات لازم را کسب کنید. در این صورت، تا زمانی که طرفِ مقابلِ شما همۀ مقدمات را قبول نکند، نقشهتان مخفی میماند. تا اینجای کار، حالِ طرفِ مقابلتان بهتر است.
حالا از آن طرف، اگر تهِ هدف طرف مقابلتان را بدانید، برای مقابله با آن از همان ابتدا شروع میکنید به حمله تا طرف، حرفش غالب نشود.
مثال مناسب هر شرایط اقتصادی: کسی به شما زنگ زده و بالای بیست دقیقه شده که دارد صغری و کبری میچیند. شما هم بو بردهاید که طرف میخواهد از شما پول قرض بگیرد. شما هم لالوی این صغری و کبری طرفِ مقابلتان، ساز نداری را کوک میکنید و مدام مینوازید!
حالا همان مثال، از این طرف. زنگ زدهاید به کسی برای پول قرض گرفتن. باید صغری و کبرای شما جوری باشد که طرف نفهمد برای چیست. مثلاً از او بخواهید تا شرایط همکاری و مشارکت در بیزینساش را برای شما بگوید. وقتی از اوضاع خوب و جذاب کارش تعریف کرد، این شمایید و پولی که برایتان از توی جیبش به شما لبخند میزند.
حالا اگر دستت برای طرف مقابل رو شده، ادامۀ بحث، دستوپا زدنِ اضافهکاری است. بپذیر و پاک کن از اول!
***
پنج. به مقدمات کاذب متوسل شو.
اندکی در شماره چهار به این موضوع اشاره کردیم. شما باید مقدمات را طوری بچینید که طرفِ مقابلِ شما، نتواند ته ماجرا را حدس بزند. اینجا هدف این است که باید شما اصل خالیبندی را در مقدمات بیاوری. منظور از خالیبندی هم این نیست که هر خالیبندیای را که به مغزتان رسید قطار کنید و از کمبود حافظه رنج ببرید… خالیبندیهایی لازماند که تکهتکه تصدیق طرفِ مقابلتان را بگیرد. اینگونه شما میتوانید در مقدمات پیروز شوید و در آخر آخرش هم پیروزید.
***
شش. چیزی را که باید به اثبات برسد، مسلّم فرض کن.
لباس مبدل بپوشانید به انتهای چیزی که هنوز اولش هم نیستید. یا درواقع اندکاندکِ جزییات را مثبتشده دایورت کنید تا در کل هم مثبت شود. اگر طرفِ مقابلِ شما میگوید الف و ب و پ در حرفهای شما درست است پس شما، از الف تا ی را درستشده در نظر بگیرید.
مثال یک، مناسب برای کار: وسط مذاکرۀ کاری، دیگر نگویید «کار شما، کارتان…» بگویید «کار ما، کارمان…» یعنی خودتان را هم شریک و دخیل بدانید. انگار که همهچیز درست شده و شما الان دیگر در انتهای گرفتن جواب مثبت هستید و رسیدهاید به نقطۀ مشترک.
اینجا شما دعوت به کار میشوید.
مثال دو، مناسب برای چتربازان عزیزی که از خیلی قبل با ما همراه بودهاند: بین دوستانتان مسافرت شمال برقرار است و شما کنسل هستید و دعوت نیستید. اینجا شما باید خودتان را همسفر آنها بدانید. میتوانید در یک تماس تلفنی بگویید که برای همه، جوجه را گرفتهاید و کوبیده را هماهنگ کردهاید. فقط مسئلۀ بسیار مهمی که هست… با خودتان باید شلوارک ببرید یا آن با کاروان است؟
بهراحتی شما اینجا دعوت به مسافرت میشوید. چون میگویند فلانی همۀ کارها را انجام داده است و زشت است که در مسافرت ما نباشد.
(قطعاً ادامه دارد…)
ثبت ديدگاه