راه راه: شما یادتون نمیاد! قدیمترها اوقات فراغت – یا اوغات فراقت – مردم با وسایل و پُرشدنیهای دیگری پر میشد غیر از چیزهایی که امروز مردم توی اوقات فراغتشان میریزند. مثلاً بعضیها کوکوسیبزمینی میپختند و دست خانواده را میگرفتند و میرفتند توی بوستانی، بلواری، حومهای، جایی مینشستند و ضمن شکاندن تخمه و بازی گلکوچیک با پیژامه راهراه، لقمههای کوکو را با یا بدون سبزی میزدند به بدن و حالش را میبردند. یا همگی هماهنگ میشدند و میرفتند خانه عمو و دایی و عمه و اینها و دورهم مینشستند سریال آیینه یا آیینه عبرت یا زنگها برای که به صدا در میآید را تماشا میکردند و ضمن گند زدن به خانه میزبان و کثیف کردن همه ظرفهای جهیزیه خانمِ خانه، میگفتند و میخندیدند و گاهی مشکلی هم از جوانترهای فامیل حل میکردند. پولدارترها اما میرفتند شهربازی یا مسافرتهای علمی – تفریحی و آنجا به یک چیزهایی میخندیدند و بالاخره دورهم شاد بودند.
خیلی پولدارترها که کمی تا قسمتی باکلاستر هم بودند میرفتند سیرک.
البته من تا همین حالا یکی از این نوع را از نزدیک ندیدهام اما چندتایشان را در فیلمها دیدهام. خلاصه که در سیرک یک سری آدم و یکسری حیوان دست به دست هم میدادند تا این پولدارهایی که باکلاس هم بودند را بخندانند یا بترسانند یا شگفتزده کنند و پولشان را بگیرند و راهیشان کنند بروند.
از شما چه پنهان به ندرت هم تلویزیون در یکی از دوتا شبکهای که داشت قسمتی از سیرک را پخش میکرد که بلاشک و بدون حرف پیش، قسمت غیرجذاب و بیمزه و مزخرفش بود و تا میآمد دلقک سیرک برنامهاش را شروع کند، مجری شبکه میآمد روی صفحه تلویزیون و از ما تشکر میکرد که با آنها همراهیم!
اینکه گفتم سیرک، تفریح پولدارهای باکلاس بود، دروغ نبود، اما تمام راست هم نبود چون در عالم واقع و بیرون از چادر گرد و رنگارنگ سیرک، دلقکهایی بودند که تا دلتان بخواهد برای مردم برنامه اجرا میکردند و همه را بدون تبعیض و فرق گذاشتن میخنداندند.
مثلاً همان اول انقلاب، بازرگان که نخستوزیر شده بود اعلام کرد: این هواپیماهای اف ۱۶ و اف ۱۴ که شاه از امریکا خریده و تعدادی از آنها را هم تحویل گرفتهایم، خیلی چیز بدبو و بدرنگ و زشتی هستند و اصلاً هم آن رنگی که ما خواسته بودیم نیستند و میخواهیم همه آنها را پس بدهیم برود. پولش را هم اگر آمریکا داشت، پس بدهد اگر هم نداشت باشه بابا حالا چه قابل؟!
یا مثلاً بنیصدر که رییسجمهور شده بود، اعلام کرد که ما هیچ دفاعی از کشورمان در مقابل ارتش بعثی نمیکنیم و هرچی آنها خواستند بهشان میدهیم تا به جایش زمان بخریم. وی وقتی چشمهای گردشده مردم را دید، توضیح داد که یعنی حتی ممکن است رژیم بعث برسد به همین مهرآباد خودمان، خُب برسد… عوضش ما کُلی زمان خریدهایم که اگر بگذاریم گران بشود میتوانیم – اِ نه! اون یک چیز دیگه بود – بگذریم.
یا مثلاًتر، یک نفری که حالا مرحوم شده گفته بود که در کارهای بزرگ و پروژههای گرانقیمت کشور ممکن است مبلغی هم اختلاس شود یا توسط مدیران پروژه در محلی غیر از آنجایی که باید، هزینه شود! خُب اینکه طبیعی و عادی و معمولی و خیلی هم خوب است و موجب انگیزش مدیران است و اصلاً چراکه نه؟!
الان که امروز است، خیلی چیزها گسترده و جهانی شده و دیگر محدود به مرزهای جغرافیایی نیست و یکی از همین چیزها که جهانی شده، دلقکها هستند. یعنی همین دلقکها که عرض کردم بدون دریافت بلیط مردم را میخندانند، حوزه فعالیتشان را جهانی کردهاند. مثلاً همین موهَویجی خودمان، ترامپ! خیلی باحال است! همین الان که من دارم با شما اختلاط میکنم، بیشتر از دوهفته است که دولت فدرال آمریکا را تعطیل کرده تا بروند و اوقات فراغتشان را جای دیگری پُرکنند تا وقتی که مجلس سنا پول بدهد ترامپ برود مرز مکزیک را دیوار بکشد. دیدی؟! دیدید چه دلقکی است؟ یا مثلاً خیلی شیک و مجلسی آمد امضای روانی خودش را انداخت پای لغو برجام و هر معاهده جهانی دیگری که آمریکا تویش بود. طرفهای دیگر برجام هم که گفتند اصلاً هم ما از اول آمریکا را به عنوان نخودی آورده بودیم توی بازی و این بازی اون بازی نیست و هر بازی این بازی نیست و اصلاً این بازی نیست و…
از اون بامزهتر و خندهدارتر و بهتر و جالبتر و رایگانتر و مفتتر، این مجمع نمیدانم چیچیِ سازمان ملل است که برداشته عربستان سعودی را گذاشته بالای کمیته حقوقبشر!
خیلی خوووووب بود ??
خداقوت