مصاحبه‌ی زنده توسط یکی از شبکه‌های آن‌ور آبی با یکی از افراد کشته شده‌ی آبان ماه
روحِ خدابیامرزِ آبان

راه راه: مجری: سلام خدمت همه‌ی بینندگان عزیز، امشب می‌خوایم با احضار منابع خبری‌ِ خدابیامرزمون ثابت کنیم که همه‌ی خبرها و منابع ما درست و موثقه. با تکون دادن این نعلبکی روی کاغذ دوست‌مون رو صدا می‌زنیم. پوریا اگه صدای ما رو می‌شنوی، یه علامت بده تا بفهمیم اینجایی.

روح خدابیامرز: آقا بیا این‌ور از جلو دوربین، با من کار دارن. جونم داداش بفرما.

مجری: تو واقعا داری با ما حرف می‌زنی؟ چه‌جوری؟

روح خدابیامرز: مثل این‌که تو غربی‌ها! مهد تکنولوژی. اون‌جا همه چی باکلاسه. کاغذ و نعلبکی و اینا نداریم که، کافیه نیت کنی با روح مورد نظرت ارتباط برقرار کنی، خودش و دنیایی که توشه میاد پیشت.
حالا کارت چیه؟

مجری: برنامه‌ی ما به صورت زنده داره پخش میشه، لطفا بعد از سلام و احوالپرسی خودتو برای هموطنای عزیزمون معرفی کن.

روح خدابیامرز: مصاحبه ست؟! آقا چرا زودتر نگفتی من با زیرشلواری راه راه اومدم.

مجری: عزیزم ما که نمی‌بینیمت، فقط صداتو داریم، اصل مطلب رو بگو.

روح خدابیامرز: با عرض سلام خدمت هموطنان عزیز و بچه محلا بخصوص افشین و شادی و آذر. پوریا هستم متولد تهران، آخ.

مجری: چی شد؟

روح خدابیامرز: آقا این‌جا که مثل اون‌جا نیست، دروغ بگی می‌زنن.

مجری: خب ما هم می‌خوایم راستش رو بشنویم، راحت باش.

روح خدابیامرز: مگه نگفتی برنامه زنده‌ست. من‌که نمی‌تونم بگم بچه‌ی ناف همونجایی‌ام که تو داری زندگ…

مجری: ای آقا، خیلی هم مهم نیست. بگو چه‌جوری کشته شدی؟

روح خدابیامرز: روحم برات بگه که، تو خیابون با بروبچ داشتیم شعار «تقلب، تقلب، حیا کن، انتخابات رو رها کن» سر می‌دادیم که حواسم پرت شد و پام رفت رو پوست موزی که نیروهای نظام خورده بودن انداخته بودن اون‌جا. لیز خوردم و افتادم تو تایری که گاردی‌ها آتیش زده بودن. میخواستم بیام بیرون، یکی از مامورا گاز اشک‌آور زد تو تایر که من بیرون رو نبینم و نتونم بیام بیرون. خلاصه چشم‌تون روز بد نبینه، جزغاله شدم آقا، جزغاله. وای داره میاد، داداش من باید برم. این مامور دروغگو‌زنه دوباره داره میاد.

مجری: تو گرونی بنزین تقلب شده بود؟! چی میگی؟ شما چه سالی کشته شدی؟

روح خدابیامرز: ۸۸ دیگه.

مجری: ای بابا، خدابیامرزتت ما با کشته‌های آبان ۹۸ کار داریم.

روح خدابیامرز: داداش اونا طبقه‌ی بالان. وای رسید. آخ نزن، جان خودت نزن. آی، غلط کردم دیگه نمی‌گم.

مجری: عذرخواهی می‌کنم. از اتاق فرمان می‌گن که خط رو خط شده و تشابه اسمی بوده. همکاران من در تلاش هستن که با روح پوریای آبان ارتباط برقرار کنن.

روح خدابیامرز دو: جانم داداش، بیست دیقه بیشتر وقت ندارم. بفرما.

مجری: چرا ۲۰ دیقه؟

روح خدابیامرز دو: زمان ملاقات این‌قدره دیگه، اگه خوراکی موراکی، دسته بیل و آب یخم واسم آوردی بده نگهبان میاره این‌ور.

مجری: دسته بیل؟!

روح خدابیامرز دو: این‌ور لازم میشه، تو هم یادت نره بیاری. حداقل دو تا می‌خوریم یکی بزنیم.

مجری: باشه داداش. برنامه‌ی شما به صورت زنده پخش میشه، لطفا خودت رو معرفی کن و اول از همه بگو کشته‌ی چه سالی هستی؟

روح خدابیامرز دو: سلام عرض می‌کنم خدمت بینندگان عزیز و بچه محلا به جز افشین و شادی و آذر، پوریا هستم. متولد شده‌ی…

مجری: پوریا جان برو سر اصل مطلب.

روح خدابیامرز دو: همینطور که خیابون رو بسته بودیم و شعار تقلب تقلب…

مجری: مگه شما کشته‌ی آبان نیستی؟!

روح خدابیامرز دو با خنده: چرا داداش. می‌خواستم یکم سر به سرت بذارم. شاد شیم.

مجری: اصلا نمی‌خواد بگی چه‌جوری کشته شدی. بگو چند نفر اون‌جا بودن؟ چند نفر کشته شدن؟ چند نفر زنده موندن؟

روح خدابیامرز دو: دلت خوشه، کسی زنده نموند. همه رو کشتن، بعدشم با غلتک از رومون رد شدن. آخرشم آسفالت ریختن رومون تا جزئی از خیابون بشیم و کسی به تعداد واقعی کشته‌ها پی نبره. الان رو نبین مثل پوست سیب زمینی‌ام، یه زمانی گوشتی داشتم واسه خودم، ما صاف شده‌ی نظامیم.

روح خدابیامرز یک: عه، پوریا یعنی آرشم کشتن؟

روح خدابیامرز دو: آره، چطور مگه؟

روح خدابیامرز یک: کدوم طبقه بردنش، برم چُغُلیش رو بکنم، چوب با آب‌جوش اضافه مهمونش کنن. نامرد اگه پوست موزش رو ننداخته بود اونجا، من الان اینجا آب‌جوش نمی‌خوردم.

مجری: روح شماره یک تو چه‌جوری اومدی این طبقه، قطع کن، بذار به کارمون برسیم.

روح شماره یک: داداش فیلم نمی‌بینیا، روح از دیوار رد میشه دیگه. تازه، امروز نظافت طبقات با منه! تو تردد بین طبقات آزادم.

مجری: خدابیامرز برو یه طبقه‌ی دیگه فعلا، ما کارمون رو بکنیم. پوریا جان چند نفر رو کشتن؟ به ۱۵۰۰ نفر می‌رسید؟

روح خدابیامرز دو: داداش کجای کاری، ۸۰ میلیون نفری می‌شدیم. الان رو هر کدوم از خیابونای ایران که پا بذاری، اینجا یکی میگه آخ، حواست کجاست، ناسلامتی یه

آدم این زیر لهیده‌ها.

مجری: یعنی این‌قدر تعداد کشته‌ها زیاد بوده؟

روح خدابیامرز دو: آره دیگه. ندیدی چند وقته صدایی از کشور در نمیاد، خالی شده. کسی نمی‌ره بیاد، به جز خودشون. هی مدارس رو به دلیل آلودگی تعطیل می‌کنن که طبیعی جلوه کنه وگرنه دانش آموزی دیگه نمونده. ای وای من دیگه باید برم.

مجری: هنوز که ۲۰ دیقه تموم نشده؟

روح خدابیامرز دو: داره می‌سوزه آخه.

مجری: چی می‌سوزه پوریا جان؟ با ما راحت باش.

روح خدابیامرز دو: اینجا پیشرفته‌تر از طبقه‌ی پایینه. مامور دروغگو‌زن نداره. اتوماتیک از داخل می‌سوزونه. الانم داره….

مجری: خب مثل اینکه ارتباطمون با روح عزیزمون قطع شد. همونطور که دیدید صحت و درستیِ منابع ما تایید شد. تا دیداری دیگر و روحی دیگر بدرود.

يك ديدگاه

  1. ارشیا نوایی ۱۳۹۹-۰۴-۲۵ در ۸:۰۸ ب٫ظ- پاسخ دادن

    موبایل

ثبت ديدگاه