دلنوشتهای طنز برای امام حسین(ع)
زائر سختیکشیده
۱۱:۰۰ ق٫ظ ۰۱-۰۶-۱۴۰۳
امام حسین جانم سلام!
اکنون که کنارِ کنارِ کنارت نشستهام تصمیم گرفتهام که چندکلام با تو درددل کنم. همین ابتدای کار بگویم که فحش بد برای کسانی که بغل گوش حرمت، دود سیگارشان را درون حلق دیگران فرو میکنند.
امام جانم! خودت از آن بالا شاهدی که چه سختیهایی نکشیدهام برای رسیدن به این نقطه. از تهیه انواع سوزن و یادگیری انواع نیشگون و طریقه هول دادن برای از سر راه برداشتن موانع موسوم به زائر که مانع رسیدن، چسبیدن و دخیل بستن به ضریحت میشوند، از کشیدن گیس همسفرانی که نیش و کنایه میزدند که چرا بدون پاسپورت آمدهای؟! آخر مگر نمیگویند امام حسین (ع) است که باید بطلبد؟؟ پس پاسپورت و قانون و آن مأمور سیبیلوی کلاه کج عراقی و مأمور ریشوی ایرانی چه میگویند دیگر؟ خوب شد زدم آن پیرزن بدبخت را نقش بر زمین کردم تا حواسشان را پرت کنم و در بروم؟ آخر تقاص پای شکستهی آن پیرزن را چه کسی میخواهد بدهد؟ اصلا همهاش تقصیر این ج.ا است که این قانون و نظم را ایجاد کرده و در کار تو برای طلبیدن زائران دخالت میکند. الان هم یک گوشه کنارِ کنارِ کنارِ ضریحت نشستهام و با تو درددل میکنم، این خادمان هی با پرشان به پشتم میزنند و میگویند خااانوووم حرّک. خاااانووووم هول نده. تکرار حادثه منا با یک هول کوچک دیگر اغراق زیادی است. من فقط یک ذره جمعیت را هول میدهم و آنها مثل دومینو به هم برخورد میکنند و میریزند و تازه یک اثر هنری هم خلق میشود. کاش دوربینهای مداربسته حرم این اثر را ضبط کرده باشند. حالا این بین هم یکی دونفر کمی بال بال زدند و تا مرز خفگی رفتند چه ایرادی دارد؟ اینهمه من سختی کشیدم، کمی هم آنها سختی بکشند خب!
از وقتی پایم را درون خاک عراق گذاشتهام، سعی کردم هرچه درون موکبها میبینم را جارو کنم. آخر پسرِ دایی زنِ برادر عمویم میگوید پول همه این خوردنیها را ایران داده است. فقط بعد از مدتی معدهام صدایش درآمد و گفت: جوانهی عدسهایی که درونم ریختی کم کم دارد درمیآید، کنار اینهمه عدس کمی سبزی و لیمو هم بریز بلکه به آدم بچسبد. نمیدانم چرا باید پول ایرانیها را بدهند و از این غذاهای پر از عدسی که همه جا میدهند درست کنند.
امام حسین جانم همه چیز اینجا خوب است فقط هوا کمی تا بسیاری داغ است. الان که خوب است میشود آب خورد و بر تشنگی غلبه کرد، میترسم روزی برسد که ماه رمضان و اربعین یکی شود. آنوقت ما با دهان روزه چگونه به پیادهروی اربعین بیاییم؟؟
امام جانم راستی! این را یادم رفت بگویم. من در مسیر پیادهروی مورد آدمربایی قرار گرفتم. در هر قدم از مسیر پیادهروی یک تعداد عراقی ایستاده بودند و زائران را میرباییدند. من را هم به زور کشیدند و به خانهشان بردند. بعدش هم تعدادی لیوان آب و شربت جلویمان گرفتند و گفتند: هلابیکم یا زوار. فکر کنم درونش سم ریخته بودند و میگفتند یا اینها را میخورید یا به زور درون حلقتان میریزیم. من هم نه اینکه بچهی نترسی هستم، بهشان گفتم من بچهی جنوب شهرم جرئت داری بیا دم در مرز آنجا حالتان را جا میآورم. فکر کنم از این حرفم ترسیدند، چرا که ما را روی مبل و جلوی باد کولر نشاندند، لباسهای کثیفمان را شستند و خشک کردند، یک سفره رنگین هم برایمان انداختند و بعد هم آزادمان کردند.
امام جانم! من در این سفر، یک جهاد بزرگ انجام دادم. در مسیر موکبهای کربلا، درحالیکه از تشنگی و گشنگی در حال هلاک شدن بودم، ناگهان به یک موکب رسیدیم که عکس آخوندی انگلیسی سردر آن بود و درحال توزیع مای بارد و خوراکیهای بسی لذیذ بودند. ناگهان به خود آمدم و دیدم که همسفرانم در صف آن موکب رفته و غذا و آب گرفتهاند. من هم برای اینکه مرتکب گناه و معصیت نشوند همان سوزنهایی که برای کنار زدن جمعیت تهیه کرده بودم را در پهلویشان فرو کردم و با یک نیشگون اساسی حسابی از خجالتشان درآمدم و غذایشان را گرفتم و خودم خوردم. این بود آن جهادی که من به خاطر این معصیت کاران انجام دادم.
امام جانم فقط یادت نرود آن خانه دوبلکس و ده دهنه مغازه و دو واحد آپارتمان و ماشین لندکروز و شوهر خوشتیپ و پولدار و قدبلند و مومن و نمازخوان را جور کنی. همین چندقلم کوچک را بدهی دیگر چیزی نمیخواهم.
امام جانم من باید بروم. آخر سوزنها و نیشگونها دیگر جوابگو نیست. فعلا خداحافظ.
ثبت ديدگاه