جستاری پیرامون انواع آزادی در جوامع خودمانی و خودشانی
شاخِ آزادی

جستاری پیرامون انواع آزادی در جوامع خودمانی و خودشانی

دکتر خَلف اختلاف‌زاده، استاد کرسی مطالعات بینابینی خودمانی و خودشانی در کالج لندن (Old Fox)

پس از بررسی و کنکاش زیادی که پیرامون آزادی و انواع آن داشتیم؛ برآن شدیم تا در این جستار برای درک بهتر انواع آزادی و اختلافات آن در بین خودمان و خودشان، مقایسه‌ای داشته باشیم.

۱- آزادی فکر و اندیشه: مهم‌ترین و مبنایی‌ترین نوع آزادی است و در همه‌ی افراد جامعه‌ی بشری که ما در این جستار، آن را تبدیل به خودشانی و خودمانی یا همان جهان اول و جهان سوم کرده‌ایم، باید وجود داشته باشد.

متأستفانه در ممالک خودمانی، آزادی فکر و اندیشه به‌شدت سرکوب شده‌است و حکومت‌ها از آن می‌ترسند. تنها راه مبارزه و شکستن این خفقان، حضور مردم در تجمعات شبانه‌ی خانوادگی یا دوستانه، فضای سبز، ساحل دریاها و یا هر جای دیگری است که فضای کافی برای تکانه‌های دسته جمعی وجود داشته‌باشد؛ زیرا بدون قِر اصلاً امکان ظهور و بروز آزادی اندیشه نیست و اگر این آزادی با قِر و حرکات موزون خودش را بیرون نریزد، منجر به انسداد رگ‌های مغزی و زوال عقل خواهد شد. اما در ممالک خودشانی آزادی فکر و اندیشه کاملاً آزاد است و شما به‌دلیل افکارتان نه-تنها تنبیه و سرکوب نمی‌شوید بلکه مورد تشویق هم قرار می‌گیرید؛ مثلاً شما بیایید و در مورد آثار بزاق مگس بر سوراخ شدن لایه اوزون بیندیشید و حتی کرسی درس برگزار کنید، بسیاری از نهادهای محیط زیستی به تشویق و حمایت از شما می‌پردازند. اینجا هر فکر و اندیشه‌ای آزاد است مگر اینکه شما بخواهید به چیزهای خلاف حقوق بشری فکر کنید مثلاً نعوذ بالله شک و تردیدی در مورد هولوکاست داشته باشید یا اینکه با خودتان فکر کنید کشورتان در خاورمیانه کار بد می‌کند، آنوقت ممکن است برخورد خیلی ملایمی با شما بشود که آن هم مقصرش خود افراد هستند، مثلاً یک نمونه از این برخورد ملایم و محترمانه راهنمایی شما به سمت درب خروج محل کار است که می‌تواند شامل دانشگاه یا خبرگزاری یا هرجای دیگری باشد؛ یا اینکه چند سالی در جایی که عوام به آن زندان می‌گویند، از شما پذیرایی می‌کنند حتی اگر پیرزنی ۸۸ ساله باشید که درواقع این هم از لطف ممالک خودشانی است که پیرزن بیرون تنها نماند و بجای خرج کردن و رفتن به آسایشگاه سالمندان، در زندان، هم از تنهایی در می‌آید و هم خرجی ندارد.

۲- آزادی بیان: پرکاربردترین نوع آزادی است که هر کسی در هر مکان و زمانی از ننه، پدر، رفیق یا جاست‌فرندش قهر کرد، می‌تواند از نداشتن آن گلایه کند. نکته قابل تأمل این است که در مملکت خودمانی این نوع از آزادی به‌شدت محدود است و دهان‌ها را می‌بندند. متأسفانه این موضوع در فرهنگ ما ریشه دارد مثلاً حتماً این جمله را شنیده‌اید که می‌گویند «لعنت بر دهانی که بی‌موقع باز شود»؛ آخر چرا؟ مگر دست خود آدم است که دهانش چه موقع باز شود؟ پس آزادی دهان کجا می‌رود! یا هر موقع یک استاد دگراندیش دانشگاه می‌خواهد کلامی بگوید فقط به او یک تریبون می‌دهند و نه بیشتر! پس آزادی بیان کجاست؟ اجازه دهید یک نمونه دیگر برایتان بگویم، اگر استاد حقوقی یک X بگذارد و از چهار نفر که کاملاً اتفاقی و تحت تأثیر شرایط خاص قتلی مرتکب شده‌اند دفاع کند، حتی به غلط، کسی حق ندارد آزادی بیان را محدود کند و در کامنت‌ها او را بازخواست کند.

حتی خود من هنگامی که در ایران بودم، نبود آزادی بیان را احساس می‌کردم مثلاً در یک جلسه چند انتقاد به خدای خودم، اسلام و سیاست‌های داخلی و خارجی و همچنین دکترین دفاعی ج.ا مطرح کردم که متأستفانه نگذاشتند ادامه دهم یعنی لیوان آب روی تریبون خالی شد و زبانم خشک شد اما حتی یک نفر به آزادی بیان احترام نگذاشت و اقدامی برای پر کردن لیوان و ادامه‌ی سخنانم فرآهم نکرد.

در غرب و جوامع خودشانی اما، آزادی بیان مثل دستمال کاغذی فراوان یافت می‌شود. اصلاً در اینجا شعار مرگ معنایی ندارد بلکه شعارشان آزادی بیان است و این موضوع بقدری مهم است که حتی در صادرات آن از خودشان به خودمان نیز، اقدامات زیادی کرده‌اند؛ هرچند هزینه‌ی گزافی مانند خشک شدن پوست سربازانشان یا دوری آن‌ها از باغ وحش‌های زیبای محل تولدشان داشته باشد، عوضش به آزادی بیانش می‌ارزد. یا مثلاً در ممالک خودشان اگر بخواهید آنچه که به آن «ادیان و مقدسات» گفته می‌شود و چند میلیون یا حتی میلیارد نفر برایشان مهم باشد را مسخره کنید، شما آزادید و این یکی از مصادیق آزادی بیان است و حتماً قابل تشویق هم هست. حتی ناراحتی چند میلیارد نفر هم ارزش مقابله با آزادی بیان را ندارد. ولی اگر خدایی ناکرده بخواهید این آزادی بیان را خرج مسائل ناچیز و پیش‌پا افتاده کنید و بحث‌های ناموسی راه بیاندازید و در مورد مادرخرج‌های صهیونیستی حرف بزنید، لیاقت داشتن آزادی بیان را از دست می‌دهید؛ آخر به شما چه ربطی دارد مادرِ خرج کیست یا چه می‌کند؟! این سؤالات غیراخلاقی ممکن است باعث شود خیلی شیک و مجلسی و البته با احترام، اجازه‌ی حیات بر روی زمین را نیز از دست بدهید که کاملاً منظقی و بر طبق قانون است، پس مراقب آزادی بیان باشید و به‌خوبی از آن استفاده کنید.

۳- آزادی نماد: در دنیای امروز نمادها نقش تعیین‌کننده‌ای در پیشبرد اهداف یک کشور دارند و باید بر جوامع مختلف هم اثرگذار باشند. ما در کشور خودمان یک میدان آزادی داریم که سالیان دارازیست مثل ماست یکجا ایستاده و خسته هم نمی‌شود و همه می‌آیند و با او سلفی می‌گیرند؛ حتی در مواردی هم دیده شده فرد یا افرادی از آن بالا رفته‌اند که این خود نقض آشکار حقوق اولیه‌ی مجسمه‌ها و نمادهاست.

در ممالک خودشانی و مترقی مثل آمریکا اما اینگونه نیست. در آمریکا هم یک مجسمه آزادی وجود دارد که از قضا تبدیل به میدان هم نشده و برای دگراندیشان و اهل دقت، نکته‌هایی در آن نهفته است که می‌تواند موضوعاتی برای کرسی‌های درسی باشد. مثلاً، اول اینکه مجسمه‌ی یک آدم است، اگر هم آدم نباشد لااقل ظاهرش شبیه خودشان است. دوم اینکه زن است و دقیقاً همینجاست که تفاوت‌های بینابینی خودمانی و خودشانی، خودش را نشان می‌دهد؛ جایگاه یک زن در آن بالای بالاست. سوم اینکه آتش هم در دستش گرفته و نشان می‌دهد زنان در آنجا اصلاً از سوسک نمی‌ترسند و دلشان مانند ریگ‌های کنار ساحل است و حتی از آتش هم ترسی ندارند. اما آن آتش برای چیست؟ که می‌شود نکته‌ی چهارم، این آتش نشان‌دهنده‌ی جنگ‌آوری و آزادی‌خواهی او است؛ آتش در دست گرفته و آماده‌است همه جا را به آتش بکشد، آن هم نه از جهت خباثت و جنگ‌طلبی بلکه فقط برای آزادی‌خواهی و گسترش آن در همه‌ی جهان به ویژه کسانی که صلاح خویش را نمی‌توانند تشخیص دهند یعنی درواقع می‌خواهد با آتش زدن تَن، روح آن‌ها را آزاد کند حتی اگر به‌قیمت آوارگی و ویرانی باشد؛ اینجاست که هنر ارزشگذاری مهم است و ارزش آزادی از جان، مال و امنیت خیلی بیشتر است.

۴– آزادی پوشش: پوشش یک محدودیت است و باید به انتخاب خود افراد باشد که چقدر می‌خواهند خودشان و افکارشان را محدود کنند. در کشورهای خودمانی می‌گویند که طبق قانون و چیزی به‌نام عرف است که البته اینجانب هیچ اعتباری برای هر دو قائل نیستم و هر کسی آزاد است که هرچقدر بخواهد بپوشد یا نپوشد حتی اگر مریض شود. جامعه نیز اگر می‌خواهد از آزادی تَن به آزادی فکر برسد، باید حتماً به آن معترض باشند.

در کشورهای خودشانی ولی همه چیز طبق قانون است و حتی ارتفاع ناخن، رنگ لباس و چاک لباس را اگر بخواهند در محیط کار یا دانشگاه، می‌توانند مشخص کنند. اینجانب بعد از مشاهدات خیابانی و پشت فرمانی به این نتیجه رسیدم که قانون در مملکت‌های خودشانی عین آزادیست و بر طبق آزادی نوشته شده، مگر می‌شود در مهد آزادی قانونی خلاف آزادی وجود داشته‌باشد؟ حتی مجازات‌ها، محدودیت‌ها و جنگ‌هایشان هم بر اساس همین اصل آزادی است. پس باید در جوامع خودمانی به خودشان کاملاً احترام بگذاریم و اعتماد کنیم و تنها کاری که برای پیشرفت انجام دهیم کار با ctrl + c باشد. مثلاً در مهدپاغیس، هر طور بخواهید می‌توانید بپوشید یا نپوشید؛ حتی اگر با لباسی از پوست گوزن تازه داماد و شاخ گاو بر سر، در جایی مثل دانشگاه حاضر شوید کسی ایراد نمی‌گیرد، نهایتاً چهارنفر ندیدبدید چپ‌چپ نگاهتان می‌کنند آن هم به‌خاطر این است که تا به حال گاو ندیده‌اند وگرنه شاخ گاو که تعجب ندارد! اما اگر بخواهید آزادی را نقض کنید و قانون را زیر پا بگذارید، مثلاً با پوشاندن تمام بدن خود به دانشگاه بروید، اصلاً اجازه‌ی ورود به شما نخواهند داد که برای زنده نگه‌داشتن آزادی کار بسیار درستی است. واقعاً پوشاندن آزادی‌های خدادادی چه معنی‌ای دارد؟!

۵- آزادی عمل: اختیارات این نوع آزادی را باید کسانی مشخص کنند که از ما بیشتر در مهد آن بوده‌اند. در کشور خودمان متأستفانه اصلاً ازادی عمل وجود ندارد و تا کسی بخواهد سنگی برای ورزش و تقویت عضلات جلو بازو در خیابان پرتاب کند و یا سطل آشغالی بلااستفاده را برای گرم شدن و شادی جمعی آتش بزند، بلافاصله سرکوب و با او برخورد می‌شود. اینجاست که باید فرهنگ‌سازی کنیم تا آزادی عمل در جوامع خودمانی به رسمیت شناخته‌شوند. یعنی چه که یک خبرنگار بقدری آزادی ندارد که بتواند با هر کارفرمایی در هر دولت یا حکومتی که دوست داشته‌باشد، همکاری کند؟ این‌ها را باید کمی از کشورهای خودشانی یاد بگیریم. مثلاً در آمریکا حتی یک دانش‌آموز به‌اندازه‌ای آزادی عمل دارد که می‌تواند با خودش اسلحه به کلاس درس ببرد، خیلی مهم است که حق داشتن آزادی عمل را از کودکی به فرزند خود بیاموزیم. شاید به بچه فشار روحی بیاید و بخواهد با چهارتا تیر به این طرف و آن طرف زدن، از زیر فشار خارج شود؛ حالا ممکن است در یک جایی هم اشتباهی یک معلم یا دانش‌آموز دیگری تیر بخورد که باز هم طبق جدول ارزشگذاری، ارزش خارج شدن فشار روحی از روی شانه‌های یک دانش‌آموز که می‌تواند آینده‌ای درخشان داشته‌باشد، بیشتر از ارزش جان یک معلم است که اگر نباشد یکی دیگر جای او را پر می‌کند. اینجا هم باید دقت لازم را داشته‌باشید که این آزادی را خرج اهداف پوچ و ریختن در خیابان و سر دادن شعارهای هنجارشکن علیه منافع ممالک خودشانی نکنید که در آنصورت به‌خاطر آزادی، مجبور به حذف پارازیت‌های مخل آزادی خواهندشد.

 

 

امیدوارم که با انواع آزادی به‌خوبی آشنا شده‌باشید. به‌امید روزی که از کشورهای خودشانی یاد بگیریم و به آزادی احترام بگذاریم.

 

 

ثبت ديدگاه