در احوالات افتتاحیه المپیک پاریس
شام آخر
۱۱:۲۶ ب٫ظ ۱۹-۰۵-۱۴۰۳
میز شام آماده بود و از مرغ و شیرش گرفته تا جان آدمیزادش، دل میگرفت و قلوه میبرد.
ظاهرا از اتاق فرمان اشاره میکنند در نقاشی لئوناردوجان، روی میز، غیر از نان و نوشابه مشکی چیز دیگری نبوده. بنابراین کمال عذرخواهی را بابت پاراگراف اول ابلاغ مینماییم.
خلاصه که دورتادور میز حواریون در حالتهای مختلف نشسته بودند. یکی سرش کج بود و انگشت در زنخدان داشت (باید بدانید که زنخدان کاری به نخ ندارد. منظور همان چانه است) و فکر میکرد. دیگری سر تکان میداد و تاسف را با جام نوشابه مشکی سر میکشید. (کارخانه تولیدکننده مشخص نیست؛ ولی اینجانب ترجیح میدهم کوکا باشد. البته نه به معنای برادر آبادانی!)
بقیه افراد دورِ میز هم به هر صورتی که بود با زبان بدن و با بیزبان بدن، تاسف میخوردند. هر بار صدای عجب، عجب، عجب (حتما سه مرتبه که کمتر باشد کاربرد ندارد!) از طرف یکی بلند میشد. تا اینکه یکی از حواریون از جایش بلند شد و ایستاد و درحالیکه بغض خود را فرو میداد گفت: «چطور میتوانیم شام آخر را میل کنیم، درحالیکه در روز روشن در المپیک، آن هم در فرانسه، به ما اهانت شده است؟»
همانوقت یک حواری دیگر که اتفاقا او هم بغض داشت؛ اما هنوز فرونخورده بود، از جا برخاست و گفت: «آیا شرمساری از این بیشتر که هیچکس صدایش در نمیآید و اعتراضی نمی کند. خود ما هم که توی این تابلو گیر کردهایم و تکان نمیتوانیم بخوریم، چه رسد به اینکه اعتراض کنیم.»
حواری بغلی زیر لب گفت: «خدا بگم این داوینچی را چیکار کنه؟ خدا بیامرز بدجوری گیرمون انداخت.»
حواری دیگری از آن سر، روی میز زد، بطوریکه نانش روی میز یک متر پرید بالا و گفت: «ولی فکر کنم یک کشور اعتراض کردهها.»
حواریون با هم فریاد برآوردند: «واقعا؟ کدام کشور شیرین سخن بوده که اعتراض کرده؟…»
یک حواری که از نوادگان یهودا بود زیر لب غرید و قلمبید که: «معلومه دیگه اسرائیل و توابع... هرچی باشه حق فامیلی دارنها»
اما حواری دیگر با آرنجش محکم به او زد و گفت: «اشتباه میکنی برادر. اسرائیل کیه؟ کشور ایران بوده؟»
چشمهای حواریون همه با هم گرد شده و داشت از حدقه بیرون میزد که حواری اعظم برخاست و ایستاد و گفت: «بله! چی خیال کردین؟ ایران اولین کشوری بود که سفیر فرانسه را در کشورش احضار کرد و به اهانت به مسیحیت اعتراض کرد، برای سلامتیشون صلوات.»
ثبت ديدگاه