مناجات یک احساس تکلیف‌کننده
مشتاق الخدمت

الهی!
منم بنده‌ی دلسوز بندگانت. آمده‌ام کاندید ریاست جمهوری شده‌ام تا بلکه گره از مشکلات بندگانت باز کنم. خودت که می‌دانی، من آنقدر قانعم که هر چهار سال یک بار می‌آیم مزاحمت می‌شوم تا نوبت به بقیه هم برسد.
خدایا! می‌خواهم در اولین اقدامم جلوی خانه بلقیس خانم یک پل هوایی بزنم تا آن سر خیابان، که برای رد شدن مشکلی نداشته باشد. خب من، رئیس مقدار زیادی از مساحت این شهرم، نمی‌توانم که هر روز او را رد کنم. چه توقعاتی دارند به خدا…
یا مثلاً باجناقم برای جهیزیه دخترش به مشکل خورده. بعد از انتخاب دستم برای کمک به او بازتر است. الان هم دارم؛ ولی اگر به او کمک کنم، پروژه ۷۷ روزه مرکزخریدم در قشم به موقع برای افتتاح نمی‌رسد و کلی آدم از خرید کردن می‌مانند! این حق الناس نیست، پس چیست؟!
الهی! چقدر من و دوستم شبیه هم هستیم. هر دو کاندیدا می‌شویم. او رد صلاحیت می‌شود و من رای نمی‌آورم! ولی خودمانیم خدا جان، کسی که دفتر ستادش را در سعادت‌آباد بنا کرده و دنیایش فقط خیابان فرشته است، اصلاً می‌داند بشاگرد کجای نقشه ایران قرار دارد؟! یا اینکه مراوه‌تپه فرماندار هم به خود ندیده یعنی چه! هرچند منم نمی‌دانستم؛ ولی ندانستن که عیب نیست، نپرسیدن عیب است. الان پرسیده‌ام و می‌دانم.
ماشینم را نگاه نکن خدا. دکترم گفته ماشین ایرانی به من نمی‌سازد، لنت‌هایش بو می‌دهند.
آن ۷۰۰ هکتار هم مال من نیست. مهریه بانو جان است. حداقلش اینکه در تل آویو نیست!
الهی!
خاویاری را که صبحانه خورده‌ام، دوستم هدیه فرستاده. او می‌گوید اگر این‌ها را نخوری نمی‌توانی پروژه‌های ۵۰ روزه و ابرسازه‌های ۳۰۰ روزه را پشت هم نظارت و افتتاح کنی و از پا می‌افتی! حالا هم آمده‌ام فقط #برای‌_ایران. مطمئنم با روش‌هایی که دارم آنقدر به مردم خوش می‌گذرد که همه چشم از مال دنیا می‌بندند و ساده زیست می‌شوند.
خدایا! این فرصت طلایی خدمت را از این بنده مشتاق خدمت نگیر.
الهی! عبدالله مشتاق است.
اگرچه طاقتش طاق است؛ ولی مطمئن باش که مشکلات را می‌بیند و توی باغ است!

ثبت ديدگاه